رحمت حق تعالی همچون بارانی است که دائماً بر عالم هستی می بارد و زمین تشنه ی موجودات را سیراب می سازد.

خداوند متعال در قرآن کریم بارها و بارها خودش را برای بندگانش ، ارحم الراحمین معرفی کرده است. رحمتی که تمام عالم وجود را دربر گرفته است: (وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْ ءٍ)1 «اما رحمت من همه چیز را در برگرفته است»
رحمت حق تعالی همچون بارانی است که دائما بر عالم هستی می بارد و زمین تشنه ی موجودات را سیراب می سازد.
باران در باریدن فرقی میان زمین سخت و سنگلاخی و زمینی که به راحتی آب راجذب می کند نمی گذارد ولی تاثیر بارش باران در هرکدام متفاوت است. زمین سفت و سخت به علت نفوذ ناپذیری، باران را در درون خود جای نمی دهد و تشنه خواهد ماند ولی زمین نرم ، حاصلخیز و سرسبز می شود.
انسان ها نیز به تفاوت سختی و نرمی دل خود، بهره های متفاوتی از رحمت خداوند دارند.
ایمان و تقوا روح انسان را پاک و آماده دریافت فیوضات حضرت حق می کند اما گناه ظرف دل انسان را آلوده و ناپاک می کند و زمین دل او را کم کم از سنگ هم سخت تر می کند: (ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِیَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً)2 سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت تر!

...


ایمان ؛ عامل جذب برکات آسمان و زمین

وجود دو شرط ایمان و تقوا در این آیه شریفه ، برای نزول برکات، به این معنی است که عقل و دل و اعضای انسان باید در راستای اطاعت پروردگار قرار گیرند و در مسیر تکامل خویش قدم بردارند

جهان هستی در دل خود یکسری قوانینی دارد که هیچ گاه تخلف نمی کند. قوانینی که به دست پر توان خالق هستی در آن نهادینه شده است که از جمله ی آنها ،قانون خدمت رسانی به مومنین است.
در آیه 96 سوره مبارکه اعراف آمده است که : (وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى  آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ) اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان مى  آوردند و تقوا پیشه مى  كردند، بركات آسمان و زمین را بر آنها مى  گشودیم .
جهان هستی به فرموده قرآن کریم همواره در حال تسبیح و عبادت خالق خویش است3 و خواسته یا ناخواسته از پروردگار خود اطاعت می کند4.اما انسان به حکم اختیاری که دارد می تواند خداوند را عبادت یا معصیت کند. در صورتی که عبادت خداوند را سرلوحه ی زندگی خود قرار دهد با جهان تکوین همراه و هماهنگ می شود و جهان پیرامون او خود را در اختیارش می گذارد. اما در صورت معصیت پروردگار، خود را با طبیعت ناهماهنگ و ناسازگار کرده و طبیعت نیز او را همچون عضوی ناسالم پس می زند.
شهید مطهری در این باره می فرماید:
(آیا كار من به عنوان یك كار انسانى، به عنوان صداقت و تقوا و پاكى یا به عنوان فسق و ناپاكى و خیانت هم در عالم اثر مى گذارد یا نه؟ آیا عالم از این جهت هم عكس  العمل دارد یا نه؟
فلسفه بزرگ این است كه اى انسانها! اگر شما در مسیر انسانیت، در مسیر خلقت قرار بگیرید كه همان مسیر تكامل است…. آنوقت شما مى شوید اجزائى هماهنگ با سایر اجزاء عالم، توافق و تطابق با عالم پیدا مى كنید، آنگاه جزئى هستید كه با كل خودتان متطابق هستید، در آن وقت است كه عالم هم با شما تطابق دارد. این است كه قرآن مى فرماید: وَ لَوْ انَّ اهْلَ الْقُرى  امَنوا وَ … اگر مردم اهل ایمان و تقوا باشند آنوقت فرزندان صالح این عالم و جهان مى شوند، آنگاه جهان هم خیر خودش را به سوى این فرزند صالح خودش روانه مى كند.5 و اگر انسان بر ضد مسیر خاص طبیعت قرار بگیرد، یعنى بر ضد مسیر تكامل قرار بگیرد، كشیده بشود به سوى فسق و فجور … آنگاه طبیعت مثل بدنى كه جزء بیگانه را از خود دفع و رد مى كند … این عكس العمل هاست كه به نام عذابها گفته شده است.6
آری ایمان و تقواست که باعث نزول برکات بر انسان ها می شود و بی تقوایی و فسق و فجور است که مایه ی نکبت در زندگی ها می شود.به قول معروف : از ماست که بر ماست.
ایمان عبارتست از اعتقادی که از عقل به قلب نفوذ کرده باشد و در آنجا مستقر شده باشد و تقوا عبارتست از ایمانی که به صورت نیرویی قوی در جوارح و جوانح انسان پدیدار گشته تا انسان را در برابر معاصی پروردگار حفظ و نگهداری کند.
بنابراین وجود دو شرط ایمان و تقوا در این آیه شریفه ، برای نزول برکات، به این معنی است که عقل و دل و اعضای انسان باید در راستای اطاعت پروردگار قرار گیرند و در مسیر تکامل خویش قدم بردارند.
چرا جوامع کفر پیشه، بیش از مسلمانان در ناز و نعمتند در حالی که نزول برکت به مشروط به ایمان و رعایت تقواست؟
برای جواب به این پرسش در ابتدا باید واژه ی برکت  را تعریف کنیم.

نعمت هایی که خداوند متعال به کفار می دهد از دایره برکت خارج است چرا که همراه با سعادت نیست و برای آنها نوعی عذاب تدریجی است.
در آیه 85 سوره توبه خداوند متعال وجود اموال و اولاد فراوان را وبال گردن آنها و مایه ی بدبختیشان می داند: «وَلاتُعْجِبْكَ امْوالُهُمْ وَاوْلادُهُمْ انَّما یُریْدُ اللَّهُ انْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الدُّنْیا وَتَزْهَقَ انْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِروُنَ؛ مبادا اموال و اولادشان مایه اعجاب تو گردد، خدا مى خواهد به وسیله آن، آنها را عذاب كند و جانشان بر آید در حالى كه كافر باشند.»

برکت در اصل به معنی رشد و زیادی و سعادت است و به معنی نعمتی است که پایدار بماند.8در مقابل که این نعمات در برابر کفار بى  بركت است كه زود فانى، نابود و بى اثر مى شوند. بنابر این نعمت هایی که خداوند متعال به کفار می دهد از دایره برکت خارج است چرا که همراه با سعادت نیست و برای آنها نوعی عذاب تدریجی است.
در آیه 85 سوره توبه خداوند متعال وجود اموال و اولاد فراوان را وبال گردن آنها و مایه ی بدبختیشان می داند: «وَلاتُعْجِبْكَ امْوالُهُمْ وَاوْلادُهُمْ انَّما یُریْدُ اللَّهُ انْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الدُّنْیا وَتَزْهَقَ انْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِروُنَ؛ مبادا اموال و اولادشان مایه اعجاب تو گردد، خدا مى خواهد به وسیله آن، آنها را عذاب كند و جانشان بر آید در حالى كه كافر باشند.»
سخن آخر

استغفار یکی از عواملی است که باعث نزول انواع نعمت ها می شود، همچنان که حضرت نوح به قوم خود چنین گفت: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْكُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً) به آنها گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بطلبید كه او بسیار آمرزنده است. تا بارانهاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد، و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار دهد»
از خداوند می خواهیم که در این ایام مبارک اولا پاکی روح و جان و سپس توفیق رعایت تقوا و بندگی را بدهد.
پی نوشت ها:
1. اعراف 156
2. بقره 74
3. یُسَبِّحُ  لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزیزِ الْحَكیم  (جمعه 1)
4. وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْها (آل عمران 83)
5. مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج 27، ص: 643
6. مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى، ج 15، ص: 42
7. نوح 10-12
8. البَرَكَةُ، محرَّكةً: النَّماءُ و الزیادةُ، و السَّعادَةُ. القاموس المحیء ج 3، ص: 399__ قاموس قران    ج 1    189  


موضوعات: قرآنی
   دوشنبه 5 مهر 1395نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

 

به نقل از “یادخدا": منظور ما از حیات همان سبک زندگی است. قرآن به باورها، عقاید، افکار، راه و روش و عملکرد ما حیات می گوید و تقسیم بندی های خاص خود را دارد. البته محور اصلی بحث در قرآن همین حیات می باشد که باید به کمال برسد یعنی سبک زندگی یک انسان در حد شرافت انسانی او باشد نه در حد حیات حیوانی.

 زندگی نعمت بسیار مهمی است که خداوند به همه موجودات عالم عطا کرده است. حیات و هستی اولین نعمت می باشد که به آن افاضه وجود نیز می گویند. اما آیا همه یک گونه حیات دارند؟
معنای حیات حیوانات و گیاهان و کل موجودات عالم با انسان تفاوت دارد .حیات انسانی عالی ترین نوع و درجه زندگی محسوب می شود؛ حیاتی که در یک سو از مبداء هستی آمده و از سوی دیگر به معاد ختم می شود. مسیر بین مهد تا لحد فاصله اندکی است اما نوع زندگی هر انسانی در این زمان مشخص می گردد.

...

آیا همه انسان ها زندگی یکسانی دارند؟ حیات تعلق به جسم دارد یا روح ؟ آیا حیات ابدی است یا مقطعی؟ مختص به عالم ماده می شود یا در عالم برزخ و قیامت هم ادامه پیدا می کند ؟
منظور ما از حیات همان سبک زندگی است. قرآن به باورها، عقاید، افکار، راه و روش و عملکرد ما حیات می گوید و تقسیم بندی های خاص خود را دارد. البته محور اصلی بحث در قرآن همین حیات می باشد که باید به کمال برسد یعنی سبک زندگی یک انسان در حد شرافت انسانی او باشد نه در حد حیات حیوانی. حیات طیبه ، کمال حیات انسانی است؛ زندگی که دور از هرگونه آلودگی و پلیدی باشد: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُوْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ؛ هر كس از مرد یا زن كار شایسته كند و مومن باشد قطعاً او را با زندگى پاكیزه اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهیم داد. (نحل/97)
شش نوع حیات و سبک زندگی در آموزه های دینی وجود دارد

در تقسیم بندی نوع حیات آیات و روایات 6گونه زندگی را بیان می کنند :
1-زندگی ناآگاه و بدون استقلال، شخصیت، آزادی و اختیار
زندگی مرتاضان حرفه ای همین است که همه ساعات و لحظات عمر خود را در فلمروی فوق طبیعت و ماده سپری می کنند و گمان می کنند با این نوع زندگی روح را به حد نصاب رشد و کمال می رسانند. آن ها گمان می کنند که هدف اعلای حیات به فعلیت رسیدن همین ابعاد لطیف و ظریف روح می باشد اینان طعم رشد وکمال را نمی چشند و نیروی تحریک را از دست می دهند. چنانچه قرآن کریم با این نوع رویکرد موافق نبوده و می فرماید: وَابْتَغِ فِیمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا: او با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مكن

حرکت و احساس ابتدایی و تولید مثل از مهمترین شاخصه های این سبک زندگی است. افرادی که فقط خوردن و خوابیدن و شهوترانی هدف واقعی آنان می باشد، نه معنای زندگی را می فهمند نه می توانند درکی درباره زندگی معنوی و اخروی داشته باشند.
در گردبادها و مشکلات این دنیا هیچ تصمیم و اختیاری ندارند و چون بیدی هستند که در مسیر باد قرار گرفته اند و به این سو و آن سو می روند. از خود بیگانه اند و هرگونه مکتب و فلسفه ای را پوچ و بی معنی قلمداد می کنند؛ نه اهل دنیا هستند نه اهل آخرت ، هیچ سعی ای برای بدست آوردن دنیا و آخرتشان ندارند .
2- زندگی دنیوی برای دنیای محض

این سبک زندگی، همه آگاهی و اندیشه ها و خواسته را برای ماده و مادیات بسیج می کند. تمام هدفشان بدست آوردن دنیا و امکانات آسایشی آن است. اینان دنیا را با همه تعلقات و امکانات بدست می آورند و راضی هستند اما این رضایت معلول خنثی نمودن احساسات عالی و نادیده گرفتن لزوم درک موقعیت شخصی در کل مجموعه جهان هستی است که بوجود آورنده سه سوال بزرگ از کجا آمده ام ؟ به کجا می روم؟ برای چه آمده ام؟ می باشد: وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ: و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست و قطعا سراى بازپسین براى كسانى كه پرهیزگارى مى كنند بهتر است آیا نمى اندیشید. (انعام /32)
3- زندگی معنوی برای بعد لطیف روح یا برای اخرت محض

این گروه با اعراض کامل از دنیا و بی اعتنایی به طبیعت و آنچه در آن می گذرد، با سرکوب کردن غرایز و احساسات طبیعی، برای وصول به امتیازات و عظمت های موعود در آخرت تلاش می کنند. زندگی مرتاضان حرفه ای همین است که همه ساعات و لحظات عمر خود را در فلمروی فوق طبیعت و ماده سپری می کنند و گمان می کنند با این نوع زندگی روح را به حد نصاب رشد و کمال می رسانند. آن ها گمان می کنند که هدف اعلای حیات به فعلیت رسیدن همین ابعاد لطیف و ظریف روح می باشد اینان طعم رشد و کمال را نمی چشند و نیروی تحریک را از دست می دهند. چنانچه قرآن کریم با این نوع رویکرد موافق نبوده و می فرماید: وَابْتَغِ فِیمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیَا: او با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مكن. (قصص /77)
4- زندگی دو عنصری دنیوی و اخروی که هر یک مستقلاً هدف قرار می گیرد
اشخاصی که با دو بال معرفت و عمل سازنده و صالح و با اطمینان به هدف اعلای زندگی حرکت می کنند اگر چه نمودهای زندگی آنان مادی و دنیوی است یعنی در پهنه ماده حرکت می کنند ولی حقیقت و مغز باطنی این زندگی حیات اخروی است: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُوْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ: هر كس از مرد یا زن كار شایسته كند و مومن باشد قطعاً او را با زندگى پاكیزه  اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى  دادند پاداش خواهیم داد

حیات در نظر اینان به دو حقیقت یا دو عنصر جداگانه تقسیم می شود که ارتباطی به یکدیگر ندارد و به اصطلاح متداول هم خدا را می خواهند هم خرما را. نمی دانند که حیات آدمی حقیقتی است غیر قابل تجزیه، اگر چه دارای ابعاد متنوعی می باشد و این ابعاد مانند واحدهای متشکل در یک مجموعه پیوسته و مرتبط است که در یکدیگر تاثیر می نماید. زندگی دنیوی آنان ابعاد جدایی دارد و آخرت جدا. اینان در ساعاتی به آخرت می پردازند و ساعاتی به دنیا … وقتی در دنیا غرق می شوند از آخرت غافل و زمانی که به عبادت می رسند، از دنیا دوری می کنند. در صورتی که دین سبک و روش زندگی است که هم اعمال دنیا و هم آخرت را در بر می گیرد .
5- زندگی معنوی نما برای زندگی مادی

این گروه با نادانی رسوا کننده و چهره های تصنعی به مبارزه با واقعیت حیات می پردازند. اینان ریاکارانی هستند که ظاهراً خود را تحت لوای دین قرار داده و به جلب لذات مادی و امور دنیوی می پردازند و بالواقع دین را برای رسیدن به متاع دنیا می خواهند .
6- زندگی دنیوی در مسیر حیات اخروی

این سبک زندگی را پیامبران الهی و حکمای راستین برای بشریت عرضه و تبلیغ می نمایند آنان زندگی را یک حقیقت بسیار عالی و با عظمت معرفی می کنند و این پدیده را قابل ترقی و اعتلاء تا منطقه جاذبه ربوبی می نامند. از دیدگاه آنان اگر این حقیقت عظمی با دو بال معرفت و عمل سازنده به پرواز در آید و از آلودگی های گوناگون طبیعت حیوانی آزاد شود، در مسیر حیات اخروی قرار می گیرد و حیات معقول نامیده می شود. این است این زندگی که هر چه در این دنیا بگیرد.
مقصود اینست که اشخاصی که با دو بال معرفت و عمل سازنده و صالح و با اطمینان به هدف اعلای زندگی حرکت می کنند اگر چه نمودهای زندگی آنان مادی و دنیوی است یعنی در پهنه ماده حرکت می کنند ولی حقیقت و مغز باطنی این زندگی حیات اخروی است: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُوْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ: هر كس از مرد یا زن كار شایسته كند و مومن باشد قطعاً او را با زندگى پاكیزه  اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهیم داد. (نحل /97)

 

 

 

 

 

 


 

 


موضوعات: قرآنی, نماز
   دوشنبه 5 مهر 1395نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...


موضوعات: مهدوی
   دوشنبه 5 مهر 1395نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

صفوان بن يحيى از اصحاب حضرت رضا (عليه السلام) مى گويد: ابوقرّه همكار شبرمه كه از فقيهان عراق بود، از من خواست كه از حضرت رضا (عليه السلام) اجازه بگيرم تا او شرفياب محضر حضرت گردد، اجازه صادر شد و هر دو در محضر امام نشستيم، ابوقره از حضرتش بسيارى از احكام مربوط به مواريث و غيره را سؤال كرد تا اين كه سؤال از فروع به اصول منتهى شد، اينك قسمتی از مناظره ابوقرّه با امام رضا علیه السلام نقل مى گردد:

ابوقرّه: فدايت شوم خدا با چه زبانى با موسى سخن گفت؟

امام رضا(عليه السلام): خدا و رسول او آگاهند كه با چه زبانى از زبان هاى رايج دنيا بوده، آيا سريانى يا عبرى و يا غيره بوده است؟

ابوقرّه زبان خود را درآورد و گفت: مقصود من اين زبان گوشتى است.

امام رضا(عليه السلام): سبحان الله، خدا از آن چيزى كه تو مى گويى پيراسته است، من به خدا پناه مى برم كه او را به خلق خود تشبيه كنم، يا بگويم او نيز به سان ما سخن مى گويد، براى خدا مثل و نظيرى نيست.

ابوقرّة: پس چگونه با موسى سخن گفت؟

امام رضا(عليه السلام): سخن گفتن خدا با مخلوق به سان سخن گفتن مخلوق با مخلوق نيست، او هرگز با باز كردن دهان و به كار گرفتن زبان سخن نمى گويد، بلكه آنگاه كه مشيّت او بر تحقق چيزى تعلق گرفت، با گفتن «كُن» محقّق و جامه هستى مى پوشد، پس با مشيّت خود سخن آفريد و به موسى فرمان داد و يا او را بازداشت، بى آنكه معنايى در نفس او به گردش درآيد و سير سخن گفتن عادى بشر را طى كند.

ابوقرّة: درباره كتب آسمانى چه مى گوييد (شايد تصور كرده كه خدا با زبان خودش، مطالب آن كتاب ها را بيان كرده است)؟

امام رضا(عليه السلام): تورات و انجيل و زبور و فرقان و هر كتابى كه خدا فرستاده است، همگان مايه نور و هدايتند و همگى حادث هستند و قهراً غير خدا خواهند بود، و مقصود اين است كه تكلم از صفات فعل خداست، نه صفات ذات او.

آن گاه امام به آياتى بر حادث بودن كتب آسمانى استدلال مى كند، چنان كه مى فرمايد: «مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْر مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَث إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ».(1)

...

هيچ يادآورى تازه اى از طرف پروردگارشان براى آنها نمى آيد، مگر آن كه با بازى به آن گوش مى دهند!.

ابوقرّه: اگر كلام خدا غير ذات خداست، آيا راه فنا را در پيش خواهد گرفت؟

امام رضا(عليه السلام): البته همگى راه فنا را پيش خواهند گرفت، زيرا ماسوى الله فانى مى شوند.

ابوقرّه: براى ما روايت كرده اند كه خدا «رؤيت» و «سخن گفتن» خود را بين دو پيامبر تقسيم كرده است، با موسى سخن گفته و ديدار خود را به محمد(صلى الله عليه وآله) داده است.

امام رضا(عليه السلام): به من بگو چه كسى از خدا به اِنس و جن اين آيه ها را آورده:

1. «لاَ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ»، ديدگان او را درك نمى كنند.

2. «لاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا»، هيچ فردى نمى تواند بر او احاطه علمى پيدا كرده است.

3. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيءْ»، براى او مانندى نيست.

آيا جز پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) است كه اين آيه ها را از جانب خدا آورده است.

ابوقره: آرى همو آورده است.

امام رضا(عليه السلام): آيا مى شود مردى از جانب خدا بيايد و براى مردم اين آيه ها را تلاوت كند، سپس بگويد: من او را با دو چشم خود ديده ام، و بر او احاطه پيدا كرده ام، چرا خجالت نمى كشيد؟ زنديق ها نتوانستند چنين دروغى را از زبان پيامبر (صلی الله علیه وآله) نقل كنند، ولى شما چنين دروغى را از زبان ایشان نقل مى كنيد، آن حضرت از جانب خدا آن سه آيه را آورده است، ولى در عين حال او را ديده است؟!! بنابراين اگر روايتى در اين مورد حاكى از رؤيت پيامبر (صلی الله علیه وآله) باشد، آن بى ارزش است، زيرا مخالف قرآن است.

ابوقرّه: ا گر آنچه كه مى گوييد صحيح است، پس چرا حضرت را به معراج برد؟

امام رضا(عليه السلام): در خود آيه معراج پاسخ سؤال شما هست «لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا».(2)

او را براى آن برد كه نشانه هاى عظمت خود را به او بنماياند، مسلّماً آيات خدا غير از خدا هستند.

ابوقرّه: پس خدا كجاست؟

امام رضا(عليه السلام): خدا جايگاه خاصى ندارد، او در همه نقاط حضور دارد زيرا او مدير جهان آفريش و نگه دارنده آسمان ها و زمين است و امكان ندارد چنين فردى غايب از جهان باشد.

ابوقرّه: او در بالاى آسمان ها نيست؟

امام رضا(عليه السلام): اگر چنين باشد پس معنى آيه: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ» (3)، او با شماست هر كجا باشيد، چيست؟ آن كس كه با ماست نمى تواند محدود در آسمان ها باشد؛ بنابراين بايد گفت؛ او بر همه هستى احاطه دارد و در همه جا هست، البته نه به اين معنا كه در اشيا حلول كرده، ولى خود مكانى دارد، بلكه حضور قيّومى دارد.

ابوقرّه: اگر خدا در آسمان ها نيست، چرا دست ها را به هنگام دعا به آسمان بلند مى كنيم؟

امام رضا(عليه السلام): خداوند بندگان خود را به نيايش هاى گوناگون دعوت كرده است؛ امر كرده به هنگام نماز رو به كعبه نماز گزاريم در حالى كه خدا در كعبه نيست، از اين جهت در مقام دعا و تضرع امر كرده دست ها را باز كرده و به سمت آسمان بلند كنند تا نشانه عبوديت و بندگى باشد.

ابوقرّه: چه كسى به خدا نزديك تر است؟ فرشتگان؟ يا مردم روى زمين؟

امام رضا(عليه السلام): اگر مقصود از نزديكى، نزديكى مكانى است كه با وجب و ذرع و مانند آن سنجيده مى شود، همه آفريده ها نسبت به خدا يكسانند، زيرا همه آنها مخلوق خدا هستند و هرگز انجام كارى او را از كار ديگر باز نمى دارد. او در حالى كه آفريده هاى بالا را تدبير مى كند، به امور آفريده هاى پايين نيز مى رسد، بى آنكه در اين زمينه براى او رنجى و زحمتى باشد.

و اگر مقصود از نزديكى، نزديكى از نظر وسيله است، يعنى كدام وسيله انسان را به خاطر نزديك تر مى سازد، طبق روايت شما، بنده خدا در حال سجده از همه حال ها به خدا نزديكتر است.

و نيز شما روايت كرده ايد كه چهار فرشته هم زمان به هم رسيدند، يكى از جانب بالا ديگرى از جانب پايين، سومى از جانب شرق و چهارمى از جانب غرب و همگى گفتند ما از نزد خدا مى آييم، و ما را براى مأموريتى خاص فرستاده است، و اين گواه آن است كه همه موجودات نسبت به او يكسانند و نزديكى و دورى از اين نظر، متصور نيست.

ابوقرّه: آيا يكى از نام هاى خدا «محمول» نيست؟

امام رضا(عليه السلام): هرگز ما در اسماى حُسناى خدا چنين اسمى نداريم.

خدا مى فرمايد: «وَ للهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا» (4)، خدا داراى نام هاى زيبا است، او را بدان نام ها بخوانيد.

و كلمه «محمول» بار منفى دارد، و لذا نمى توان خدا را با اين لفظ خواند.

ابوقرّه: چگونه چنين نامى را براى خدا نفى مى كنید حال آن که خدا به اين نام خوانده شده است، روايتى كه مى گويد هر موقع خدا خشمگين گردد، فرشتگان حامل عرش او نوعى سنگينى بر دوش خود احساس مى كنند و هر موقع خشم خدا فروكش كند، آنان احساس سبكى مى نمايند.

امام رضا(عليه السلام) پاسخ بسيار شيرين و دندان شكنى داد، فرمود: به من بگو خدا از روزى كه ابليس را لعن كرده تا به امروز و تا روز قيامت، نسبت به او خشمگين هست يانه؟

ابوقره: بلى خدا از همان زمان تا روز رستاخيز نسبت به ابليس خشمگين است.

امام رضا(عليه السلام): پس در چه هنگامى خدا خشمش فروكش كرده تا فرشتگان احساس راحتى كند، فرض اين است كه او پيوسته نسبت به ابليس خشمگين است از اين جهت فرشتگان پيوسته بايد تا روز رستاخيز احساس سنگينى كنند و در نتيجه دوش هاى آنان سنگين بار باشد، پس چگونه مى گوييد پس از فروكش كردن خشم، آنها احساس سبكبارى مى كنند، سپس امام فرمود: واى بر تو! چگونه خدا را با وصفى كه حاكى از دگرگونى در ذات اوست، توصيف مى كنى كه او هم به سان بشر نيست از حالى به حالى تغيير مى كند؟ و او صفات آفريده هاى خود را دارد. خدا پيوسته با مخلوقات دگرگون شده هست امّا او هرگز دگرگونى نمى پذيرد.

صفوان بن يحيى مى گويد: ابوقرّه از پاسخ امام (علیه السلام) در حيرت فرو رفت و پاسخى نداشت، پس برخاست و جلسه را ترك كرد.(5)

پاورقی:

1 . انبياء: 2.

2 . اسراء: 1.

3 . حديد: 4.

4 . اعراف: 180.

5 . كافى، ج1، باب فى ابطال الرؤية، ص 130، شماره 2. و نيز بحارالأنوار، ج4، ص 152 و ج10، ص 343، و نيز يادآور مى شويم كه ما مناظره امام را به طور خلاصه ترجمه كرديم بخش هايى كه جنبه تخصصى كلام اهل سنت را داشت، به زمان ديگرى موكول كرديم.

                                    برگرفته از سایت شیعه نیوز

 


موضوعات: امامان
   دوشنبه 5 مهر 1395نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...


موضوعات: امامان
   دوشنبه 5 مهر 1395نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

1 ... 95 96 97 ...98 ... 100 ...102 ...103 104 105 ... 231

 << < تیر 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
آمار
  • امروز: 36
  • دیروز: 183
  • 7 روز قبل: 907
  • 1 ماه قبل: 2598
  • کل بازدیدها: 85658
رتبه
     
    مداحی های محرم