به چه انگیزه ای خدا را عبادت کنم،عبودیت کمالِ کمالات است و همه کمالات انسانى در این جهت است که آدمى به عبودیت حق واصل شود و در مدارج و مراتب آن بالا رود.
عبودیت تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهى است؛ یعنى «عبد» جز رضاى حق، نخواهد و در برابر او در اطاعت کامل باشد؛ جز در برابر خدا سر خم نکند، در برابر او هیچگونه خلاف و تعدى ننماید؛ مطیع خدا باشد و به اراده و خواست او عمل کند.
عبودیت، آدمى را با حقیقت خویش آشنا و همراه مىکند، و هر چه انسان در منازل و مراتب عبودیت حق، بالاتر رود، به حقیقت انسانى خود نزدیکتر مىشود؛ زیرا انسان، والاترین جلوه خداوند است و هر چه در عبودیت پیش رود، بیشتر این استعداد را جلوه مىبخشد و به مقام انسانى اى که شایسته آن است نزدیکتر مىشود. آدمى با گام نهادن در مسیر عبودیت، به مقام بندگى واصل مىشود و در نسبت و ارتباط با دیگر آدمیان، خود را در جایگاه خدایى نمىبیند و هرگز گردنفرازى و خودکامگى نمىکند، بلکه خود و دیگران را بندگانِ پروردگارى مىبیند که جز او خدایى نیست. چنین نگرشى، زمینهساز سلوک معنوى و روابط انسانى مىشود؛ چنانکه على علیه السلام در ضمن خطبهاى فرمود:
فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبیدٌ مَمْلُوکونَ لِرَبٍّ لارَبَّ غَیْرُهُ.
جز این نیست که من و شما بندگان و مملوکان پروردگارى هستیم که جز او پروردگارى نیست.
...
اگر انسان دریابد که او بنده است، در ارتباط با دیگر بندگان، خدایى نمىکند و در دام شیطان گرفتار نمىشود، و کسى را مملوک خود نمىگیرد؛ خودمدارى نمىنماید و به نبرد با خداى قادرِ یکتا برنمىخیزد. امام على علیه السلام در آغازین عبارات عهدنامه مالک اشتر، به بندگى و عبودیت فرا مىخواند، و از فخرفروشى و دیگران را مملوک خود دیدن و خدا را همنبرد خواندن برحذر مىدارد، که راه کمال و سعادت فرد و جامعه در این بستر مهیا مىشود:
هَذَا مَا أَمَرَ بهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِى أَمِیرُالْمُوْمِنینَ، مالِکَ بنَ الحارثِ الأَشْتَرَ فى عَهْدِهِ إِلیهِ، حینَ وَلّاهُ مِصْرَ … إِیَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فى عَظَمَتِهِ وَالتَّشَبُّهَ بهِ فى جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یُذِلُّ کُلَّ جَبَّارٍ وَ یُهِینُ کُلَّ مُخْتَالٍ.
این فرمانى است از بنده خدا، على امیرمومنان به مالکاشتر پسر حارث، در عهدى که با او مىگذارد، هنگامى که وى را به حکومت مصر مىگمارد … بپرهیز که در بزرگى فروختن، خدا را همنبرد خوانى و در کبریا و عظمت، خود را همانند او دانى؛ که خدا هر سرکشى را خوار مىسازد و هر خودبینى را بىمقدار مىنماید.
هدف از پرستش، تکامل خود ماست و عبادت، وسیله تکامل و سعادت ما محسوب می شود. عبادت غذای روح و طعام، مایه قوام جسم است
انسان در سایه بندگى خدا و عبودیت حق از خودمدارى و شیطان صفتى و خودکامگى، و از بتپرورى و شیطانزدگى و بتپرستى نجات مىیابد، و به مقام حقیقى خود، یعنى بندگى خدا و سلوک انسانى روى مىآورد. تباهگرى انسان در همه وجوه فردى، اجتماعى، خانوادگى، سیاسى، اقتصادى و حکومتى ریشه در خروج انسان از مدار بندگى حق و عبودیت الله، و فرو رفتن در منجلاب خودمدارى و شیطانصفتى و بتپرستى دارد؛ و از اینروست که اصلىترین دعوت پیامآوران الهى، دعوت به عبودیت الله و اطاعت خداست، چنانکه امیرمومنان على علیه السلام درباره فلسفه بعثت خاتم پیامآوران الهى فرموده است:
فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداِ بالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ.
پس خدا، محمدَ را به حق برانگیخت، تا بندگانش را از پرستش بتان بیرون آورَد و به عبادت او درآورد؛ و از پیروى شیطان برهانَد و به اطاعت خدا راه نماید.
به چه انگیزه ای خدا را بپرستیم؟
امیر مومنان علیه السّلام فرمود: گروهی در عبادت، به انگیزه دستیابی به منافع اخروی و بهشت، خدا را می پرستند که این رقم عبادت، عبادت تجار و بازرگانان است که هدف، سودجوئی است. گروهی دیگر به انگیزه ترس از عذاب و جهنم، خدا را عبادت می کنند؛ این هم عبادت بردگان است. گروهی هم به انگیزه شکر و سپاس از نعمت های فراوان خداوندی، عبادت خود را انجام می دهند و این عبادت آزاد مردان است.
بر اساس فرمایش علی بن ابی طالب علیه السّلام سه هدف و انگیزه در عبادت خداوند وجود دارد. 1- رسیدن به بهشت و رضوان الاهی. 2- دوری و اجتناب از جهنم. 3- سپاس از خداوند. چون خداوند لایق پرستش است. اگر یک وعده مهمان کسی باشید، یا پزشکی، بیمار شما را از مرگ نجات دهد، تا آخر عمر خود را مدیون میزبان و پزشک، دانسته و هر وقت ایشان را ببینید؛ کرنش کرده و تشکر می نمایید. بندگان، در تمام لحظات بر سر سفره خداوند نشسته اند. هر چه دارند از خداست. وجود، سرمایه، امنیت، سلامتی، خوراک، پوشاک و غیره همه را خداوند ارزانی کرده است. آیا تشکر از چنین شخصیت کریمی، لازم و واجب نیست. کریمی که هر چه عنایت کرده، بی منّت است. پزشک از شما توقع پول دارد، میزبان بشری، معمولا انتظار جبران دارد. ولی خداوند تمام نعمت ها را به انسان داده و توقع جبران ندارد. حال عقل بشر دستور به تشکر از چنین خدایی نمی دهد؟
انسان در سایه بندگى خدا و عبودیت حق از خودمدارى و شیطانصفتى و خودکامگى، و از بتپرورى و شیطانزدگى و بتپرستى نجات مىیابد، و به مقام حقیقى خود، یعنى بندگى خدا و سلوک انسانى روى مىآورد. تباهگرى انسان در همه وجوه فردى، اجتماعى، خانوادگى، سیاسى، اقتصادى و حکومتى ریشه در خروج انسان از مدار بندگى حق و عبودیت الله، و فرو رفتن در منجلاب خودمدارى و شیطانصفتى و بتپرستى دارد
شما به هر انگیزه ای که تشکر کنید؛ می شود عبادت. چون بشر در تشکر از انسان ها نیازی به آموزش ندارد؛ ولی در تشکر از خدا نمی داند که چگونه تشکر کند که لایق ایشان باشد، نیاز به آموزش دارد. به همین دلیل خداوند انبیا را فرستاده تا راه هدایت بشر و نحوه پرستش خدا را به آن ها آموزش دهند. پس هدف از عبادت، برطرف کردن نیازمندی های خداوند نیست؛ چرا که او وجودی نامحدود، نامتناهی و پیراسته از هر گونه نقص و نیاز و غنی مطلق است. پس احتیاجی به پرستش ما ندارد. در قرآن کریم آمده است: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید؛ خدا بی نیاز و درخور ستایش است» (ابراهیم، 8) «زیرا هر که خدا را سپاس گوید به سود خود سپاس گفته، و هر که ناسپاسی کند، خدا بی نیاز و ستودنی است».(لقمان، 12)
هدف از پرستش، تکامل خود ماست و عبادت، وسیله تکامل و سعادت ما محسوب می شود. عبادت غذای روح و طعام، مایه قوام جسم است. لذا خداوند در آیات متعددی از باب لطف و رحمتش، دستور عبادت به انسان را داده است. «این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست. آفریدگار همه چیز است، او را بپرستید و او نگهبان و مدبر همه موجودات است».(انعام، 102) در برخی دیگر از آیات به این موضوع اشاره شده است: رعد، 36؛ یس، 22؛ زمر،11؛ اسرأ،24؛ آل عمران 64و…
منبع : tebyan.net
فرم در حال بارگذاری ...
الف: توقعات نامحدود زن يا مرد يكى از مهمترين عوامل جدايى است، و اگر هر كدام دامنه توقع خويش را محدود سازند، و از عالم رؤيا و پندار بيرون آيند، و طرف مقابل خود را به خوبى درك كنند، و در حدودى كه ممكن است توقع داشته باشند، جلوى بسيارى از طلاقها گرفته خواهد شد.
ب: حاكم شدن روح تجمل پرستى و اسراف و تبذير بر خانواده ها عامل مهم ديگرى است كه مخصوصا زنان را در يك حالت نارضايى دائم نگه مى دارد، و با انواع بهانه گيريها راه طلاق و جدايى را صاف مى كند.
ج: دخالتهاى بيجاى اقوام و بستگان و آشنايان در زندگى خصوصى زوجين، و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم ديگرى محسوب مى شود.
تجربه نشان داده است كه اگر هنگام بروز اختلافات در ميان زوجين آنها را به حال خود رها كنند و با جانبدارى از اين يا از آن دامن به آتش اين اختلاف نزنند چيزى نمى گذرد كه خاموش مى شود، ولى دخالت اطرافيان كه غالبا با تعصب و محبت هاى ناروا همراه است كار را روز به روز مشكلتر و پيچيده تر مى سازد. البته اين به آن معنا نيست كه نزديكان هميشه خود را از اين اختلافات دور دارند، بلكه منظور اين است كه آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها كنند، ولى هرگاه اختلاف به صورت كلى و ريشه دار درآمد با توجه به مصلحت طرفين ، و اجتناب و پرهيز از هر گونه موضع گيرى يكجانبه و تعصب آميز دخالت كنند، و مقدمات صلحشان را فراهم سازند.
د: بى اعتنايى زن و مرد به خواسته هاي يكديگر، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد، مثلا هر مردى انتظار دارد كه همسرش پاكيزه و جذاب باشد، همچنين هر زن نيز چنين انتظارى از شوهرش دارد، ولى اين از امورى است كه غالبا حاضر به اظهار آن نيستند، اينجا است كه بى اعتنايى طرف مقابل و نرسيدن به وضع ظاهر خويش و ترك تزيين لازم ، و ژوليده و كثيف بودن ، همسر او را از ادامه چنين زندگي اي بازميدارد، مخصوصا اگر در محيط زندگانى آنها افرادى باشند كه اين امور را رعايت كنند و آنها بى اعتنا از كنار اين مساله بگذرند.لذا در روايات اسلامى اهميت زيادى به اين معنى داده شده ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : لا ينبغى للمرئة ان تعطل نفسها: (سزاوار نيست كه زن بدون زينت و آرايش براى شوهرش بماند و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه فرمود: و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجهن الا قلة تهيئة ازواجهن ! زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز اين نداشت كه مردان آنها به خودشان نمى رسيدند)!
ه: عدم تناسب فرهنگ خانوادگى و روحيات زن و مرد با يكديگر نيز يكى از عوامل مهم طلاق است ، و اين مساله اى است كه بايد قبل از اختيار همسر دقيقا مورد توجه قرار گيرد كه آن دو علاوه بر اينكه ((كفو شرعى )) يعنى مسلمان باشند، (كفو فرعى ) نيز باشند، يعنى تنها تناسبهاى لازم از جهات مختلف در ميان آن دو رعايت شود، در غير اين صورت بايد از بهم خوردن چنين ازدواجهايى تعجب نكرد.
تفسير نمونه جلد 24 صفحه228 و229
فرم در حال بارگذاری ...
امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
«احسن الحسنات حبنا و اسوء السیئات بغضنا;
زیباترین نیکی ها دوستی و زشت ترین بدی ها مخالفت و دشمنی با ما است.»
آیت الله مهدوی:
محب اهل بیت از دنیا نمی رود مگر آن که از گناهان پاک می شود.
فرم در حال بارگذاری ...
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم “جنون”
هرکسی دیوانه تر، “اَلْسٰابَقونَ اَلْسٰابِقونْ”
.
می نویسم عشق و بی تردید میخوانم، “حُسَــــــــــــــــــــیْنْ”
عاقلان دانند، “لٰکِنْ اَکْثَرأ لٰایَعْقِلونْ”
.
این سرشت ماست از خاکیم ،
خاک کَرْبَلٰا”
سرنوشت ماست پس،
“اِنٰا اِلَیْهِ اَلْرٰاجِعون”
فرم در حال بارگذاری ...
<< 1 ... 101 102 103 ...104 ...105 106 107 ...108 ...109 110 111 ... 231 >>