تو در پشت کدامین رنگین کمان پنهان شدهای که هیچ تلألؤ خیره کننده ای نمیتواند پیدایت کند؟
تو همچون رعد، بر سجاده برق، نماز میخوانی که اثرش همچون صاعقه، آرزوی دیدار عاشقانت را به خاکستر تبدیل می کند.
تو انعکاس کدامین صفت خداوندی، که عاشقانت میان غیبت و ظهورت غوطه ورند؟!
تو چگونه در غیبت به سر میبری که همه منتظرانت تو را می شناسند؟!
تو چگونه آشکاری که عاشقانت قامت معشوقشان را نمیبینند؟!
تو چگونه در غیبتی که عاشقانت با التماس در برابرت. آرزوی ظهورت را دارند؟!
تو چگونه در غیبتی که مظلومان، چشم به قیام تو بسته اند و داد از تو میخواهند؟!
تو چگونه در غیبتی که نیازمندان عاشقت، شفاعت از تو می خواهند؟!
تو چگونه در غیبتی که عاشقانت، همچون پروانه، دیوانه وار گرد وجود تو میگردند، تا با آتش زدن وجودشان به تو رسند؟
تو چگونه در غیبتی که وقتی میرفتی نوید آمدنت را دادی و گفتی من و تو در مکه به هم میرسیم.
هر روز و شب به امید آن روز رو به کعبه، خانه آرزوهایم، میایستم و چشم به راهت، به افق نگاه می کنم و لحظه لحظه وجودم بی قرارتر از دیروز میشود. امروزم تشنه تر از دیروز و فردایم تشنه تر از امروز. به امید دیدارت میایستم و درتلألؤ خیره کننده نورها، تو را می جویم.
میجویمت، میبویمت، ولی همچنان دل در آرزوی دیدارت میتپد و با هر تپش، یامهدی! یامهدی! میکند و میگوید: انتظار، انتظار سخت تر از جان کندن است.
بیا که با آمدنت به پایت بوسه ها زنم و جای پایت را با عشقی که در دلم نهفته است، قاب بگیرم.
بیا که با آمدنت تنهایی های عاشقانت را پایان دهی و عاشقانت را در این وادی تنها نگذاری، یامهدی!
شگفتا! که چه راز آشکاری در غیبتت نهفته است.
منتظرانت راه صفا گم کرده اند.
ریـشـه کـنـی ستم و در هم کوبیده شدن پایه های کفر و استکبار و شرک و نفاق در صحنه عـالم و تـحـقـّق آرمان حاکمیت توحید و عدالت در جهان، افزون بر وجود رهبری شایسته و مـعـصـوم، قـانـونـی جـامـع و جهان شمول و فراهم آمدن زمینه ها و شرایط لازم، به وجود یارانی زبده، کاردان و لایق و پا به رکاب وابسته است؛ یارانی که قابلیت هایی در حد مـطـلوب و ایـده آل داشـته باشند تا بتوانند منویّات رهبر و مقتدایشان را در گستره گیتی جامه عمل بپوشانند.
پیروزی حق بر باطل و ایجاد این همه تحولات بنیادین همه اش با کرامت و معجزه صورت نمی گیرد، بلکه علاوه بر رهبری و مدیریتی معصوم و برنامه ای جامع و جـهـان شـمـول، کـادر اجـرایـی بـسـیار کاردان و لایق و توانمندی لازم است تا بتوان چنین تـحـولی در سـطـح جـهـان ایـجـاد کـرد و بـه تـعـبـیـر امـام عـلی (علیه السلام) ((اَفـْلَحَ مـَنْ نـَهـَضَ بـِجـَنـاجٍ)) پیروزمند کسی است که یار و یاور داشته باشد. اما یاران امام زمان علیه السلام چه کسانی هستند؟
به نام حضرت دوست، که هر دلی در هوای اوست. او که آفرینش مان را با آدم آغازید و هدایتمان را خود بر عهده گرفت. چون از فراقش نالیدیم، به سوی خود فراخواندمان و چون از ظلم شکوه بردیم، به مهدی بشارتمان داد.و سلام بر مهدی و مشتاقان روی مهدی و عاشقان کوی مهدی.
مولای من!
خورشید پیش از تاریکی زمین نور فشانده بود و آب قبل از تشنگی من در زلالی خود غنوده بود. و تو بودی، پیش از آنکه من به جستجویت برآیم. این نیاز من نبود که تو را آفرید، بلکه این وجود تو بود که من فراق را حس کردم.
مولای من!
پای من گرچه در بند زمین، اما دلم در هوای توست.
مولای من!
از ورای زمان و مکان تو را می جویم. هرچند که تو با منی مانند حضور نور، هوا و آب; اما خوشا روزی که هلال رخسار حضور تو بدر کامل گردد.زمین اگرچه گرد خورشید می چرخد اما روح آن در جستجوی مداری است که گرد تو می گردد. و زمان هرچند دیری است که از مبدا خود پای به راه نهاده، اما همچنان منتظر روزی است که تو از افق نمایان گردی. و انسان هرچند خسته، اما مشتاق و بی تاب تو است.
مولای من!
امتهای پیامبران الهی چون رمه هایی بی چوپان در چنگال گرگها گرفتار آمده اند، و دیوان خون آشام در لباس چوپان بر چهره آنان چنگ می سایند و به غارت آنان مشغولند.
مولای من!
هر مظلومی که در زیر چکمه ستمکاری جان می سپارد نام تو بر لب دارد و تنها تویی که فریاد رسی و بس.
مولای من!
نه تنها در زمین که در بهشت نیز بی هدایت تو اسیر شیطان گشتم. از همان روز که عطش کمال در فطرتم نهادند، دریافتم که پای عقل در این وادی پر خار، عاجز از هدایت من است.و امروز، که من تنها با تکیه بر عقل خود به فرمانروایی زمین برخاسته ام از هر زمان ناتوان ترم.امروز که رخسار زمین از هر زمان آراسته تر است، قلب زمین تیره تر و به خون نشسته تر از همیشه است.امروز که همه مدعیان رهبری زمین از آزادی دم می زنند، من از همیشه در بندترم. و امروز که مدافعان حقوق من بی شمارند، من محروم تر از هر زمانم.امروز که تمامی اندیشه های بشری به بار نشسته است، رنج فقدان اندیشه مبتنی بر قرآن که تو تجسم آن هستی از هر زمان جانکاه تر است.
مولای من!
نخستین لحظه ای را که نام مبارک تو از سر نیاز و عشق بر زبانم نشست، به یاد نمی آورم; اما قدیمی ترین آن به زمان قابیل برمی گردد، و به لحظه ای که آهنگ قتل مرا در سر پروراند.من دردمندانه از دست نیالودن به خون برادر سخن گفتم و دادخواهی را به تو وا نهادم. من در زمان جاری بودم، و تو در بستر فکر من ماوا داشتی. هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت، من ردای مقاومت بر تن نموده و بر پیشانی بند اندیشه ام «یا مهدی » را حک می کردم.
ای ناب ترین اندیشه راهنمای من به سوی کمال،ای رهاننده من از بندهای اسارت زمان،ای مدافع راستین تمامی حقوق من و ای فریاد رس مظلومان بر خون نشسته،من در اندیشه توام.
اللهم ارنی الطلعة الرشیدة والغرة الحمیدة
چرا غـــــروب جمعه هادلگیراست؟!
از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟! فرمود:
«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضهی اعمال انسانها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند. او قلب و مدار وجود است.»
پس بیاییم ارتباط خود را قویتر کنیم و رفاقت داشته باشیم؛ آن هم با کسی که بیش از همه به او محتاجیم و گردن ما حق دارد.
امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از تمام انبیا و اوصیاءشان به جز پیامبر خاتم (صلوات الله علیه و آله)و وصّی ایشان برترند. ایشان بهترین ارتباط را با خداوند دارند.
این لطفی از الطاف الهی است که ما از امت این پیامبر و این امام هستیم.
در روایات آمده است که انبیای گذشته اگر در جایی گرفتار میشدند به ائمهی معصومین(علیهم السلام) متوسل میشدند، ولی ما با این که جزو امت ایشان هستیم، این قدر عقب افتاده ایم. به راستی چرا باب الله را رها کردهایم؟!
1. مفاتیح الجنان،دعای ندبه
2. نجم، آیه 9
3. شرح چهل حدیث،432
<< 1 ... 26 27 28 ...29 ...30 31 32 ...33 ...34 35 36 ... 53 >>