راهپیمایان کربلا!
به هوش باشید!
اگر میانه ی راه،
مردی دیدید بلند قامت، دلربا،
با چشمهایی مهربان و نگاهی بس بزرگ،
اگر دیدید تمام راه خون می گرید،
اگر شیرخواره می بیند،
پای تاول زده می بیند،
دخترکی دست در دست پدر می بیند و دیگر تاب رفتنش نمی ماند…
اگر مردی را دیدید که دو برادر می بیند،
جوان در پشت سر پدر می بیند،
یا زنان چادر به سر می بیند و فریاد گریه اش بلند می شود…
به رسم اعراب با معرفت،
آب بر پایش نه، بوسه بر خاک پایش زنید که مطاف ملائک است!
اگر دیدید مردی اینچنین،
تنها و بی همراه، قدم بر می داشت،
شگفتتان نباشد،
عمری است که تنهایش گذاشته ایم
اللهم عجل لولیک الفرج والنصر والعافیه وجعلنامن خیرانصاره واعوانه بحق فاطمه الزهراسلام الله علیها
بیا که بی تو…
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد.
بیا که بی تو آینه ها، زنگار غربت گرفته اند.
هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها در هم نمی گذارد.
بیا که بی تو، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد.
بی تو کدام دست مهر، سرشک غم از دیدگان یتیمان بر می گیرد؟
کجاست آغوش مهربانی که دل های زخمی را به ضیافت ابریشمی بخواند؟
ای آبِ آب! رودخانه ها عطش دیدار تو را دارند و در بستر انتظار، به سوی دریای ظهور تو شتابان اند. قامتی به استواری کوه، دلی به بی کرانگی دریا، طراوتی به لطافت سبزینه ها، سینه ای به فراخی آسمان ها و صمیمتی به گرمی خورشید می خواهد تا بشود تو را خواند و کاروان دل ها را به منزلگاه امید کشاند.
این همه را که اندکی بیش نیست، از دل شکسته ترین منتظران تاریخ دریغ مدار، که ظهور تو اجابت دعای ماست.
حمزه کریم خانی
ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
.
و من هنوز دیوانه ی توئم مولا جان
و منتظر یک نگاه