در مسند حضرت رضا عليه السّلام از حضرت سجاد و او از اسماء بنت عميس روايت كرده كه وى گفت:
پس از اينكه حسن عليه السّلام متولد شد حسين بدنيا آمد، روزى حضرت رسول آمدند و به من فرمودند فرزندم را نزد من بياور، من حسين را خدمت آن جناب بردم، پيغمبر در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپ اقامه فرمود، و پس از آن در دامن خود نهادند و گريه كردند اسماء گفت پدر و مادرم فدايت شوند علت گريه شما چيست؟ گفت من از جريان اين فرزندم بگريه افتادم، گفتم: او هم اكنون متولد شده و ناراحتى ندارد، فرمودند: اى اسماء او را گروه ستمكاران خواهند كشت، و خداوند آنان را از شفاعت من محروم خواهد كرد، پس از اين فرمودند: اى اسماء فاطمه را از اين جريان مطلع نكن.
زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام ، ترجمه إعلام الورى، ص312.
بر امام حسین علیه السلام هنگام تولد ایشان پیامبر صل الله علیه و آله وسلم از شنیدن جریانشان به گریه افتادند، وای بر دل زینب علیها سلام که چگونه بر آن همه مصائبی که با چشمان خود دید، ولی با همه ی آن در مقابل دشمن چنین گفت: چیزی جز زیبایی ندید.!!
ابو بصیر از امام نقل می کند:
قومی خواستند در ساحل عدن مسجدی بسازند. امّا وقتی کار مسجد به پایان رسید، خراب شد و فرو ریخت. آن قوم، پیش ابو بکر آمدند او گفت: بنا را محکم بگیرید. ولی باز هم خراب شد. دوباره آمدند.
ابو بکر بالای منبر رفت و خطبه ای خواند و مردم را قسم داد که هر کس در این مورد چیزی می داند بگوید.
علی- علیه السّلام- فرمود: طرف راست و چپ قبله را حفر نمایید، دو قبر پیدا می شود که روی آنها سنگی است و در آن نوشته شده:
«من رضوی و خواهرم حیا، دختران تبّع پادشاه یمن، مردیم در حالی که به خدا شرک نورزیدیم».
پس آنها را در بیاورید و غسل دهید و کفن نمایید و بر آنها نماز بخوانید و دفن کنید. سپس مسجد را بنا کنید تا خراب نشود.
همین کار را کردند و از آن پس دیگر مسجد خراب نشد
« بحار: 41/ 297 حدیث 22»
منبع : جلوه های اعجاز معصومین علیهم السلام (ترجمه الخرائج و الجرائج)، قطب الدین راوندی، قم: 1378، ص158