از على بن ابى حمزه روایت شده: دوستى داشتم از کاتبان بنى امیه، به من گفت از امام صادق برایم اجازه ملاقات بگیر، از حضرت اجازه خواستم، امام براى دیدار با او اجازه داد، هنگامى که وارد بر حضرت شد سلام کرد و نشست و گفت: من جزء افراد ادارى بنى امیه بودم و از طریق حکومت آنان به مال فراوانى دست یافتم و از اینکه این ثروت را از کجا به دست مى آورم چشم پوشى داشتم!
حضرت صادق (ع) فرمود: اگى بنى امیه نیروئى نمى یافتند که براى آن نویسندگى کند، و غنیمت بیاورد، و به سود آنان بجنگد، و در گروهشان قرار گیرد حق ما را از ما غارت نمى کردند، و اهل بیت پیامبر را از حقشان محروم نمى نمودند، قطعاً اگر مردم آنان را با آنچه داشتند وا مى گذاشتند چیزى جز اندک مالى که داشتند نصیبشان نمى شد، بى تردید قدرت بنى امیه ناشى از قدرت مردمى بود که به آنان پیوستند، و در همه زمینه ها با آنان همکارى کردند!
دوستم به حضرت صادق گفت: براى من راه خروجى از این بن بستى که دچار آن هستم وجود دارد، روزنه اى براى نجاتم از بار سنگین که به دوش خود قرار داده ام هست؟
حضرت فرمود: اگر تو را در این زمینه راهنمائى کنم مى پذیرى، و آنچه را بگویم انجام مى دهى، مى گفت: آرى انجام مى دهم، حضرت فرمود: از آنچه از دیوان بنى امیه به دست آورده اى جدا شو و از این گردونه حرام بیرون بیا، اگر صاحبان مال را مى شناسى مالشان را به آنان برگردان، اگر نمى شناسى از جانب آنان صدقه بده، من نزد خدا براى تو بهشت را ضمانت مى کنم.
على بن ابى حمزه مى گوید: دوستم مدتى طولانى در سکوت فرو رفت سپس گفت: اماما فدایت شوم، آنچه را فرمان دادى به اجرایش گذاردم.
مکارم الأخلاق- به نقل از ابو بصیر، از امام جعفر صادق علیهالسلام:
فراوانى عطسه، شخص را از پنج چیز، ایمن مىسازد:
نخستین آنها جذام است
دوم، بادهاى بدخیمى که در سر و صورت، جاى مىگیرد
سوم آن که مایه ایمنى از جاى گرفتن آب در چشم مىشود
چهارم آن که از سختى حفرههاى بینى، مصونیت مىدهد
و پنجم آن که از بیرون آمدن مو از چشم، ایمنى مىدهد.
فرمود: “اگر دوست داشتى که عطسهات کم شود، با روغن مرزنجوش، انفیه کن".
پرسیدم: چه مقدار؟
فرمود: “به اندازه یک دانگ* “.
راوى گوید: این کار را پنج روز انجام دادم و (عارضهام) از میان رفت.
متن حدیث:
مکارم الأخلاق عن أبی بصیر عن الإمام الصادق علیهالسلام:
کَثرَةُ العُطاسِ یَأمَنُ صاحِبهُ مِن خَمسَةِ أشیاءَ:
أوَّلُها: الجُذامُ.
وَالثّانِی: الرّیحُ الخَبیثَةُ الَّتی تَنزِلُ فِی الرَّأسِ وَالوَجهِ.
وَالثّالِثُ: یَأمَنُ نُزولَ الماءِ فِی العَین.
وَالرّابِعُ: یَأمَن مِن شِدَّةِ الخَیاشیمِ.
وَالخامِسُ: یَأمَنُ مِن خُروجِ الشَّعرِ فِی العَینِ.
قالَ: و إن أحبَبتَ أن یَقِلَّ عُطاسُک فَاستَعِط بِدُهنِ المَرزَنجوشِ.
قُلتُ: مِقدارُ کَم؟
قالَ: مِقدارُ دانِقٍ.
قالَ: فَفَعَلتُ ذلِکَ خَمسَةَ أیّامٍ فَذَهَبَ عَنّی.
«مکارم الأخلاق،2،ص165- بحارالأنوار،76،ص52- دانش نامه احادیث پزشکی:1/288»
ما به تجربه دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها راضی بوده اند ، دست به هرچه زده اند طلا شده و همچنین دیده ایم کسانی که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند ، حالا به هر دری که میزنند کارشان درست نمیشود.
بعد پیش ما می آیند و می پرسند:« چرا ما هرکاری میکنیم ، کارمان اصلاح نمی شود؟» خبر هم ندارند که به خاطر این است که پدر و مادر از آنها ناراضی بوده اند. امکان دارد که پدر و مادر در زمان حیات از فرزندشان راضی باشند، ولی حالا که مردهاند ناراضیاند که چرا یادشان نمیکنند. قدیم چه قدر مردم در ماه رجب و شعبان برای پدر و مادرهایشان ختم قرآن میدادهاند. من یادم هست هفتاد سال پیش، کنار چهار راه مولوی کسی داد میزد؛ «خیر مردهها» مردم هم یک کیلو سیب میخریدند و خیرات میدادند. پس برای پدر و مادرهایتان ختم قرآن بکنید، سر قبرشان بروید، قرآن برایشان بخوانید و کار خیر برایشان بکنید. در روایت آمده است که «ارواح مؤمنین شبهای جمعه به پشت بام خانهها میآیند و میگویند: آن لقمهای که جلوی سگهایتان میاندازید، خیر ما کنید!»
[ از فرمایشات آیت الله مجتهدی تهرانی-ره، در محضر استاد، ص 30 ]