مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود:
قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است؛ زیرا پیغمبران دو گونه اند:
قسم اول: پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده اند.
قسم دوم: پیغمبران کمالی، که در اثر ایمان و
عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبر نایل می گردند.
بنابراین، قرآن، پیغمبران کمالی تربیت می کند و پیغمبر ساز است.
البته اگر انسان اهلیت داشته باشد، در و دیوار هم به اذن خدا معلم او خواهند بود،
و گرنه هیچ سخنی در او اثر نخواهد کرد،
چنان که سخنان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابوجهل اثر نکرد!
و شاگردان قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
بعد از رحلت آن حضرت چه فتنه ها که به پا نکردند؟!
کتاب در محضر حضرت آیت ا…. العظمی بهجت – ص 120
محمد حسین رخشاد
◀️ محمد بن مسلم از بزرگترین یاران أئمه است که خودش میگوید من سی هزار حدیث از امام باقر (ع) و شانزده هزار حدیث از امام صادق (ع) نقل کرده ام …
محمد بن مسلم هم فقیه معروف و بزرگی بود و هم ثروت کلانی داشت! چه بسا بخاطر مال و اموال و موقعیتی که داشت امام باقر (ع) در او ذره ای غرور دید که فرمود: “ای محمد! راه تواضع و فروتنی در پیش بگیر!"
◀️محمد بن مسلم بسیار تحت تاثیر این جمله مولایش قرار گرفت! و برای درمان غرورش، زنبیلی پر از خرما برداشت، ترازویی به دست گرفت و در کوفه، کنار در مسجد نشست و مشغول خرما فروشی شد.
◀️ بستگانش به نزد او آمدند و گفتند: تو بزرگ مایی، این کار تو باعث رسوایی و ننگ ما است! محمد پاسخ داد: مولایم مرا امر فرموده به چیزی که من دست از آن بر نخواهم داشت. گفتند: اگر به ناچار می خواهی کسبی کنی، پس کاری سنگین تر و آبرومندانه تر انجام بده! بیا در دکّان آرد فروشی بنشین! پس برای او سنگ آسیا و شتری مهیا کردند که گندم و جو آرد کند و بفروشد. محمّد نیز قبول کرد و از این جهت است که او را «طحّان» گفتند.
✅روزی به شوخی به استادم گفتم ، خدا اون همه پول محمد بن مسلم را به ما بدهد، ما هم میرویم خرما فروشی میکنیم… استاد گفتند: چرا آرزو میکنی ، آرزوی پولش را میکنی؟ بگو خدا آن همه علم محمد بن مسلم را به ما بدهد …
در حدیث قدسی وارد شده که حضرت موسی(ع) به خداوند عرض کرد:
پروردگارا! نشانه رضا و خشنودیت از بندهات چیست؟
خداوند به او وحی فرستاد: هرگاه دیدی که بندهام را برای اطاعتم مهیا کردهام، و او را از معصیت بازداشتهام این خود نشانه رضایت و خشنودی من است و هرگاه دیدی که خودت مساکین را دوست داری و با جباران و ستمگران دشمن هستی، این نیز نشانه رضایت من است.
همچنین در حدیث قدسی دیگر از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که هرگاه بدانم بندهام، غالبا به ذکر من مشغول است، او را متمایل به درخواست و مناجات با خود مینمایم. پس هرگاه بنده من این چنین شد، اگر بخواهد خطایی مرتکب شود و به اشتباه بیفتد، بین او و خطایش حایل و مانع میشوم، که اشتباه نکند، آنان به حق، دوستان من هستند. آنان دلیران واقعی هستند، آنان، کسانی هستند که هرگاه بخواهم اهل زمین را هلاک گردانم و آنها را عقاب نمایم، به خاطر آن قهرمانان، هلاکت و عقوبت را برمیدارم.
من از گناه نا امیدی تو از رحمت الهی، بیشتر از ریختن خون بی گناهی می ترسم.
حضرت امام سجّاد علیه السّلام در طواف بودند. در یکی از نواحی مسجد، مردم اجتماع کرده اند، پرسیدند چه خبر است؟
عرض کردند: محمّد بن شهاب زهری دچار اختلال روانی شده و گویی عقل خود را از دست داده است. لب فرو بسته و هیچ سخنی نمی گوید.
خاندانش او را به مکه آورده اند، شاید با دیدن مردم حرفی بزند.
وقتی حضرت امام سجاد علیه السّلام طوافش تمام شد به طرف جمعیت رفت و نزدیک محمد بن شهاب آمد.
محمد بن شهاب علی بن الحسین علیه السّلام را شناخت.
حضرت از او پرسید: تو را چه شده؟
عرض کرد: در بلدی فرماندار بودم، خون بی گناهی را ریختم، این گناه بزرگ مرا به این روز انداخته که مشاهده می فرمائید.
قتل بی گناهی، فرماندار را از پای درآورده و شکنجه های ضمیر باطنش او را دچار بیماری روانی شدیدی نموده است. بیچاره از شرمندگی گناه، جرأت حرف زدن ندارد! شخصیت خود را به کلی باخته و به صورت یک انسان دیوانه درآمده است.
حضرت علی بن الحسین علیه السّلام از گفتار او احساس کرد که ناامید شده و از آمرزش خود مأیوس است. بدیهی است اولین و مهمترین درمان چنین بیماری ایجاد امیدواری در روان او است.
علی بن الحسین علیه السّلام با شدیدترین عبارت و سخت ترین تعبیر کانون مرض یعنی ناامیدی او را هدف قرار داد و صریحا فرمود:
من از گناه نا امیدی تو از رحمت الهی، بیشتر از ریختن خون بی گناهی می ترسم.
یعنی اگر ترس از خون بی گناهی، تو را به این روز انداخته است مطمئن باش که نا امیدی از رحمت حق گناه مهمتری است و کیفر سخت تری در پیش داری! پیداست این سخن آن هم از زبان بزرگترین شخصیت روحانی و عالم الهی چه طوفانی در روان او بر پا می کند.
کلام حضرت او را منقلب نمود و در یک لحظه امید به رحمت الهی، مانند یک چشمه نیرومندی در باطن او فوران کرد، مرد خودباخته و ناامید، امیدوار شد و با همین جمله کوتاه، بیماری روانیش درمان پذیرفت!
سپس فرمود: دیه قتل را به وراث مقتول بده.
عرض کرد: من دیه را تسلیم آنان نمودم ولی از پذیرفتن آن ابا کردند.
حضرت فرمود: دیه را در کیسه های سربسته ای قرار بده، مراقب باش موقعی که بازماندگان مقتول برای اقامه نماز جماعت از منزل خارج می شوند از بالای دیوار، کیسه ها را به داخل منزل بینداز.
منبع: قصه های تربیتی، ص۳۶-۳۷.
<< 1 ... 8 9 10 ...11 ...12 13 14 ...15 ...16 17 18 ... 31 >>