حدیثی از امام صادق در فضیلت یادامام حسین هنگام نوشیدن آب
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ الْکُوفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا اسْتَسْقَى الْمَاءَ فَلَمَّا شَرِبَهُ رَأَیْتُهُ قَدِ اسْتَعْبَرَ وَ اغْرَوْرَقَتْ عَیْنَاهُ بِدُمُوعِهِ ثُمَّ قَالَ لِی یَا دَاوُدُ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَ الْحُسَیْنِ ع فَمَا مِنْ عَبْدٍ شَرِبَ الْمَاءَ فَذَکَرَ الْحُسَیْنَ ع وَ لَعَنَ قَاتِلَهُ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ حَطَّ عَنْهُ مِائَةَ أَلْفِ سَیِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَهُ مِائَةَ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ کَأَنَّمَا أَعْتَقَ مِائَةَ أَلْفِ نَسَمَةٍ وَ حَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَلِجَ الْفُؤَادِ
فضیلت یاد سید الشهدا هنگام نوشیدن آب: محمّد بن جعفر رزّاز کوفى از محمّد بن الحسین، از خشاب، از على بن حسّان، از عبد الرحمن بن کثیر، از داود رقّى، وى مى گوید:
در محضر مبارک امام صادق علیه السّلام بودم، حضرت آب طلبیدند و زمانى که آب را نوشیدند دیدم در حضرت حالت گریه پیدا شد و دو چشم آن حضرت غرق اشک شد سپس به من فرمودند:اى داود خدا قاتل حسین علیه السّلام را لعنت کند، بنده اى نیست که آب نوشیده و حسین علیه السّلام را یاد نموده و کشنده اش را لعنت کند مگر آنکه خداوند منّان صد هزار حسنه براى او منظور مى کند و صد هزار گناه از او محو کرده و صد هزار درجه مقامش را بالا برده و گویا صد هزار بنده آزاد کرده و روز قیامت حق تعالى او را با قلبى آرام و مطمئن محشورش مى کند.
کامل الزیارات، ابن قولویه ۱۰۶ الباب الرابع و الثلاثون ثواب من شرب الماء و ذکر الحسین و لعن قاتله
در ” تاریخ یعقوبی ” نقل می کند که از حسین بن علی علیهما السلام سؤال کردند که کلمه ای که خودش از رسول اکرم ( ص ) شنیده نقل کند .فرمود : از رسول خدا شنیدم: « ان الله یحب معالی الامور و یبغض سفسافها»خدا کارهای بزرگ و مرتفع را دوست می دارد ، از چیزهای پست بدش می آید
این جمله را ” سفینةالبحار ” نیز از رسول خدا نقل می کند .در ” المنجد ” می گوید : السفساف : الردی من کل شیء . یقال : فلان سفساف الکلام ای لیس لکلامه معنی . الامر الحقیر. سفساف به هر چیز پست یا قسمت پست هر چیز گویند . گویند :فلانی سفساف الکلام است یعنی سخنش بی معنی است . و نیز به کار کوچک گفته می شود.
ایضا امام فرمود : « الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون » ” تحف العقول ” ص . ۲۴۵
مردم بنده دنیایند و دین لقمه کوچکی است سر زبانشان ، و چون به بلا آزمایش شوند دینداران اند کند. ” المنجد ” : ” اللعقة : ما تأخذه فی المعلقة او باصبعک . القلیل مما یلعق لعقه مقدار خوراکی است که با قاشق یا انگشتت برمی گیری . لقمه اندک .این جمله امام ، مخصوصا کلمه ” عبید ” می رساند عزت نفس امام و تحقیر بندگی و بندگان دنیا را .
نظیر این جمله است جمله معروف و منقول در ” الانوار البهیة “صفحه ۴۵ : ” « و فی وصیة موسی بن جعفر علیهما السلام لهشام قال : و قال الحسین بن علی علیهما السلام : ان جمیع ما طلعت علیه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها ، بحرها و برها ، و سهلها و جبلها عند ولی من اولیاءالله و اهل المعرفة بحق الله کفیء الظلال ، ثم قال : الا حر یدع هذه اللماظة لاهلها ( یعنی الدنیا ) لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلاتبیعوها بغیرها . فانه من رضی من الله بالدنیا فقد رضی بالخسیس »” تمامی آنچه که خورشید بر آن می تابد، در مشرق و مغرب زمین و دریا و خشکی و دشت و کوه، نزد ولیّ خدا و اهل معرفت به حقّ خداوند، چون سایه ای بیش نیست. آیا آزادمردی پیدا نمی شود که از غذای باقی مانده لای دندان ها دست بردارد؟ ( اللماظة کنمامة ، آنچه بماند از طعام در گوشه های دهان . ( الانوارالبهیة)
چند کلام بلیغ ازحضرت امام حسین علیه السلام :
۱-«دراسة العلم لقاح المعرفة ، و طول التجارب زیاده فی العقل»
مذاکره علمی موجب رشد معرفت است ، و تجربه های زیاد موجب افزونی خرد است
۲- «لو ترکوا الجهاد لاتاهم العذاب»
اگر جهاد را ترک کنند عذاب به سراغشان آید .
۳- «لا یأمن الا من خاف الله»
ایمن نیست مگر آنکس که از خدا بترسد
۴- «القدره تذهب الحفیظه»
قدرت ، خود پائیدن را از بین می برد و آدمی را بی باک می سازد
۵- «من البلاء علی هذه الامه انا اذا دعوناهم لم یجیبونا ، و اذا ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا»
از بلاهای این امت آنست که وقتی آنان را بخوانیم اجابت نکنند ،و چون رهایشان سازیم به دست غیر ما هدایت نیابند
—————————-
منبع :حماسه حسینی جلد ۳ ص۲۴۶ (چاپ جدید)-کلمات حسین بن علی علیهما السلام یاشعارهای زندگی امام
همراه باکمی دخل وتصرف
قالَ الاْمامُ علىّ بن أبى طالِب، أميرُ الْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ:
تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أميرُهُ، وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأنْتَ نَظيرُهُ، وَ افْتَقِرْ إلى مَنْ شِئْتَ فَأنْتَ أسيرُه.
بر هر كه خواهى نيكى و احسان نما، تا رئيس و سرور او گردى؛ و از هر كه خواهى بى نيازى جوى تا همانند او باش.
و خود را نيازمند هر كه خواهى بدان، و از او تقاضاى كمك نما، تا اسير او گردى .
بحارالا نوار: ج 70، ص 13.
بی نیازی در مقابل انسان ها و نیازمندی فقط در مقابل خداوند می تواند انسان را به رستگاری برساند و برعکس این بدبختی انسان را در پیش دارد.
سيد مير علام تفرشي ، كه از شاگردان فاضل مقدس اردبيلي (ره ) است ، مي گويد: شبي در صحن مقدس اميرالمؤمنين (ع ) راه مي رفتم .
خيلي از شب گذشته بود.
ناگاه شخصي را ديـدم كـه به سمت حرم مطهر مي آيد.
من نيز به سمت او رفتم ، وقتي نزديك شدم ، ديدم استاد ما ملا احمد اردبيلي است .
خـود را از او مخفي كردم ، تا آن كه نزديك در حرم رسيد و با اين كه در بسته بود، بازشد و مقدس اردبيلي داخل حرم گرديد.
ديدم مثل اين كه با كسي صحبت مي كند.
بعد از آن بيرون آمد و در حرم هم بسته شد.
به دنبال او براه افتادم ، به طوري كه مرانمي ديد.
تا آن كه از نجف اشرف بيرون آمد و به سمت كوفه رفت .
وارد مسجد جامع كوفه شد و در محرابي كه حضرت اميرالمؤمنين (ع ) شربت شهادت نوشيده اند، قرار گرفت ، ديدم راجع به مساله اي با شخصي صحبت مي كند وزمان زيادي هم طول كشيد.
بـعـد از مدتي از مسجد بيرون آمد و به سمت نجف اشرف روانه شد.
من نيز به دنبالش مي رفتم ، تا نـزديـك مسجد حنانه رسيديم (مسجدي كه ديوارش خم شده است وعلت آن اين است كه وقتي جـنـازه اميرالمؤمنين (ع ) را براي دفن در نجف اشرف ، ازآن جا عبور مي دادند، ديوار اين مسجد، روي ارادت بـه آن حـضرت خم شد).
در آن جاسرفه ام گرفت ، به طوري كه نتوانستم خود را نگه دارم .
همين كه صداي سرفه مرا شنيد، متوجه من شد و فرمود: آيا تو مير علامي ؟ عرض كردم : بلي .
فـرمـود: ايـن جا چه كار داري ؟ گفتم : از وقتي كه داخل حرم مطهر شده ايد، تا الان با شمابودم ، شـما را به حق صاحب اين قبر (اميرالمؤمنين (ع )) قسم مي دهم ، اتفاقي را كه امشب پيش آمد، از اول تا آخر به من بگوييد.
فرمود: مي گويم ، به شرط آن كه تا زنده ام آن را به كسي نگويي .
من هم قبول كردم و باايشان عهد و ميثاق نمودم .
وقـتي مطمئن شد، فرمود: بعضي از مسائل بر من مشكل شد و در آنها متحير ماندم ودر فكر بودم كـه نـاگاه به دلم افتاد به خدمت اميرالمؤمنين (ع ) بروم و آنها را ازحضرتش بپرسم .
وقتي كه به حـرم مطهر آن حضرت رسيدم ، همان طوري كه مشاهده كردي ، در به روي من گشوده و داخل شـدم .
در آن جـا بـه درگـاه الهي تضرع نمودم ، تا آن حضرت جواب سؤالاتم را بدهند.
در آن حال صـدايـي از قبر مطهر شنيدم كه فرمود: به مسجد كوفه برو و مسائلت را از قائم بپرس ، زيرا او امام زمـان تو است .
به نزد محراب مسجد كوفه آمده و آنها را از حضرت حجت (ع ) سؤال نمودم ، ايشان جواب عنايت كردند و الان هم برمي گردم
كمال الدين ج 2، ص 64، س 24