پدر شهیدغلام رضا زمانیان نقل می کرد که: قبل از عملیات بدر شهید جلو من ومادرش بدنش رابرهنه کرد
وگفت :نگاه کنید!دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد ودر عملیات بدر مفقود گردید.
پدر شهید اضافه کرد:دوازده سال در انتظار بودم وباهر زنگ درب منزل می دویدم
تا اگر اوبرگشته باشد اولین کسی باشم که اورا می بینم .تااینکه یک روزخبر بازگشت اورادادند.
فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود
که مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت .
در نزد ما رسم است بعد ازدفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد
مردم در تشیع جنازه اوباشکوه شرکت کردند.
شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند وشروع به حفر قبر کردند
گفتم:چه کار می کنید؟ گفتند:مامور هستیم اورا به کربلا ببریم
گفتم من دوازده سال منتظر بودم چرا او را آوردید؟
گفتند :ماموریت داریم ویک فرد نورانی رانشان من دادند.
عرض کردم: آقا!این فرزند من است
فرمود: باید به کربلا برود.او راآ وردیم تا توآرام بگیری وبعد او را ببریم .
پدر شهید از خواب بیدار می شود باهماهنگی واجازه نبش قبر صورت می گیرد می بینند :
خبری از جمجمه شهید نیست وشهید به کربلا منتقل شده است!!!