« داستان کفاشی که کفش امام زمان را پینه نمی‌زد!حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی و شوق زیارت صاحب الأمر »
فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر را خواند: علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را ** دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم به خدا قسم خدا را ** به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را ** مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را ** برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ** بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا ** بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را ** چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که میتواند که بسر برد وفا را ** نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را ** بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من آر توتیا را ** به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را ** چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را ** چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را ** «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را» ** ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم. فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست؟ گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(علیه السلام) دیده ام. از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) تشریف دارند. حضرت, شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندد. شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم. تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام. آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت, معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام. ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینا در سرودن این غزل, به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است .

صفحات: · 2


موضوعات: مهدوی
   دوشنبه 11 مرداد 1395نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

 << < آذر 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
  • زفاک
  • نورفشان
  • سرباز سید علی بودن افتخار من است
  • ♡ گوشه نشین حرم ♡
  • فاطمه حیدرپور
آمار
  • امروز: 146
  • دیروز: 257
  • 7 روز قبل: 2287
  • 1 ماه قبل: 3812
  • کل بازدیدها: 98424
رتبه
     
    مداحی های محرم