در سوره ی مبارکه فلق به 4 شر اشاره می کند که اگر با تأمل بیشتری به آنها نگاه کنیم خواهیم دید که این موارد در زندگیه تک تک ما اگر توجه نداشته باشیم جاری و ساری خواهند بود …

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قلْ أَعوذ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿۱﴾ : بگو پناه مى برم به پروردگار سپیده دم (۱) 
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿۲﴾ : از شر آنچه آفریده (۲)
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿۳﴾ : و از شر تاریكى چون فراگیرد (۳)
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعقَدِ ﴿۴﴾ : و از شر دمندگان افسون در گره ها (۴)
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿۵﴾ : و از شر [هر] حسود آنگاه كه حسد ورزد (۵)

ادامه »


موضوعات: قرآنی
   یکشنبه 4 مهر 1395نظر دهید »

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله) فرمود:

کیفر سه گناه به قیامت نمی ماند و در همین دنیا مجازات می شود:

۱ - عاق پدر و مادر

۲- ظلم و تجاوز به مردم

۳ - ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی. (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۷۴)

ادامه »


موضوعات: قرآنی
   یکشنبه 4 مهر 1395نظر دهید »

هوالباقی

هرچه می‌گفتی چیزی دیگر جواب می‌داد. غیر ممکن بود مثل همه صریح وساده و همه فهم حرف بزند. بعد از عملیات بود، سراغ یکی از دوستان را از اوگرفتم چون احتمال می‌دادم که مجروح شده باشد،گفتم: «راستی فلانی کجاست؟» گفت بردنش «هوالشافی.» شستم خبردار شد که چیزیش شده و بردنش بیمارستان. بعد پرسیدم: «حال و روزش چطوره؟» گفت: «هوالباقی.» می‌خواست بگوید که وضعش خیلی وخیم است و مانده بودم بخندم یا گریه کنم.

 

 

 آفتابه مهاجم

بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت می دوید. صدای سوتی شنید و دراز کشید. آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود.  برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا. باز هم داشت تکرار می کرد که یکی فهمید ماجرا از چه قرار است. موقع  دویدن باد می پیچید تو لوله آفتابه سوت می کشید. *به نقل از غلامرضا دعایی

ادامه »


موضوعات: شهدا
   یکشنبه 4 مهر 1395نظر دهید »

سلام بر ابراهیم: زندگینامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی
گردآورنده کتاب: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
ناشر کتاب : شهید ابراهیم هادی
نوع جلد: شومیز
قطع: رقعی
سال نشر: 1393
شمارگان: 2500
چاپ جاری: 61
تعداد صفحات: 256
وزن(گرم): 319
شابک:
978-600-93917-1-4
تاریخ ثبت: یکشنبه 5 شهریور 1391
تاریخ ویرایش: شنبه 30 خرداد 1394
کد : 11169
تعداد بازدید: 6205
برچسب:
1. فرهنگ پایداری دفاع مقدس (2-19)
2. زندگینامه و خاطرات (4-14)
3. کتاب های برگزیده سمت خدا و زنده باد زندگی
75,000 ریال
کانال تلگرام پاتوق کتاب فردا

دریافت نسخه اندروید پاتوق کتاب فردا از ایران اپس

شجره طیبه صالحین

معرفی کتاب
«سلام بر ابراهیم» کتابی است که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است. این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.

شهید هادی در یکم اردیبهشت ماه سال ۳۶ دیده به جهان گشود و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب، در عملیات والفجر مقدمّاتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و همانطور که از خداوند می خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.
گزیده کتاب
دو خاطره از مفقود شدن شهید هادی را تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم:

یک ماه از مفقود شدن ابراهیم می گذشت. بچّه هایی که با ابراهیم رفیق بودند هیچ کدام حال و روز خوبی نداشتند. هر جا جمع می شدیم از ابراهیم می گفتیم و اشک می ریختیم.
برای دیدن یکی از بچّه ها به بیمارستان رفتیم، رضا گودینی هم اونجا بود. وقتی که رضا رو دیدم انگار که داغش تازه شده باشه بلند گریه می کرد. بعد گفت: “بچّه ها دنیا بدون ابراهیم برا من جای زندگی نیست. مطمئن باشید من تو اولّین عملیات شهید می شم.”
یکی دیگه از بچّه ها گفت: “ما نفهمیدیم ابراهیم کی بود. اون بنده خالص خدا بود که اومد بین ما و مدّتی باهاش زندگی کردیم تا بفهمیم معنی بنده خالص خدا بودن چیه” یکی دیگه گفت: “ابراهیم به تمام معنا یه پهلوان بود یه عارف پهلوان”
***
پنج ماه از شهادت ابراهیم گذشت. هر چه مادر از ما پرسید: “چرا ابراهیم مرخصی نمی آد؟” با بهانه های مختلف بحث رو عوض می کردیم و می گفتیم: “الآن عملیاته، فعلاً نمی تونه بیاد تهران و… خلاصه هر روز چیزی می گفتیم.”
تا اینکه یکبار دیدم مادر اومده داخل اتاق و روبروی عکس ابراهیم نشسته و اشک می ریزه. اومدم جلو و گفتم: “مادر چی شده؟”
گفت: “من بوی ابراهیم رو حس می کنم. ابراهیم الآن توی این اتاقه، همینجا و… “
وقتی گریه اش کمتر شد گفت: “من مطمئن هستم که ابراهیم شهید شده".
مادر ادامه داد: “ابراهیم دفعه آخر خیلی با دفعات دیگه فرق کرده بود، هر چی بهش گفتم: بیا بریم، برات خواستگاری، می گفت: نه مادر، من مطمئنم که بر نمی گردم. نمی خوام چشم گریانی گوشه خونه منتظر من باشه”
چند روز بعد مادر دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود و گریه می کرد. ما هم بالاخره مجبور شدیم به دایی بگیم به مادر حقیقت رو بگه. آن روز حال مادر به هم خورد و ناراحتی قلبی او شدید شد و در سی سی یو بیمارستان بستری شد.
سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار بره و به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام بشینه، هر چند گریه برای او بد بود. امّا عقده دلش رو اونجا باز می کرد و حرف دلش رو با شهدای گمنام می گفت.


موضوعات: معرفی کتاب
   شنبه 3 مهر 1395نظر دهید »

کلیدرمز‌های عبور از درهای هشتگانه بهشت چیست،و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند گروه گروه به سوی بهشت برده می‌شوند؛ هنگامی که به آن می‌رسند درهای بهشت گشوده می‌شود و نگهبانان به آنان می‌گویند:«سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها! داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید!(زمر/7)

همیشه غبطه می‌خورم به حال آدم‌هایی که قرار است روزی مخاطبِ درودِ تشریفات‌چی‌ها و خیرمقدم‌گوهای بهشت تو باشند. همان آدم‌هایی که همه چیزهای خوبت را برایشان سوا کردی و کنار گذاشته‌ای. تقواپیشگان.

تصورش را بکنید: در روز جشن مومنان،‌فوج فوج ملائکه خدا بال در بال هم، به صف شده‌اند برای تهنیت‌گویی. با تشریفات تمام و تکریمی وصف‌ناپذیر اینها را همراهی می‌کنند به سوی بهشت. بهشت خدا هم که شعور دارد و حیات، از شوق، برایشان آغوش می‌گشاید. چه لذتّی از این بالاتر؟

ادامه »


موضوعات: قرآنی
   شنبه 3 مهر 1395نظر دهید »

1 ... 100 101 102 ...103 ... 105 ...107 ...108 109 110 ... 231

 << < اردیبهشت 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
  • متین
  • انانه
آمار
  • امروز: 133
  • دیروز: 44
  • 7 روز قبل: 1267
  • 1 ماه قبل: 3704
  • کل بازدیدها: 79148
رتبه