الهـي

باز آمديم با دو دست تهي چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي

الهـي

گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني

الهـي

هر دلشده اي با ياري و غمگساري و من بي يار و غريبم

الهـي

چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني

الهـي

جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران

الهـي

اين چيست كه با دوستان خود را كردي كه هر كه ايشان را جست ترا يافت و تا ترا نديد ايشان را نشناخت

الهـي

عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم

الهـي

بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن

الهـي

چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر وچون بخود تگريم خاكيم و از خاك كمتر

الهـي

هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت


خواجه عبدالله انصاری

 


موضوعات: مناجات نامه
   دوشنبه 26 مهر 13951 نظر »

 

شیعه مرد نبرد و پیکار است
صبر دارد… و خویشتن دار است
«خشن و سخت» می‌شود وقتی
پای ناموس شیعه در کار است
مثل پروانه‌ها به گرد حرم
در طوافیم ما قدم به قدم
کشور کفر فتح خواهد شد
زیر پای «مدافعان حرم»
شیعه‌ایم و نماد احساسیم
روی این خانواده حساسیم
تحت امر حسین هستیم و
همه سربازهای عباسیم
تیغ ما از نیام… نزدیک است
لحظه‌ی انتقام نزدیک است
مردی از جنس نور می‌آید
اهل عالم قیام نزدیک است…


موضوعات: مدافع حرم
   یکشنبه 25 مهر 13952 نظر »

 

آرزومان کربلا بود ونجف

جان وسر دادیم در راه هدف

چفیه هامان رنگ وبوی یاس داشت

رنگ وبوی بیرق عباس داشت

همدم شبهایمان سجاده بود

حمله کردن خط شکستن ساده بود

حسرت رفتن در این دل مانده است

دست وپایم سخت در گل مانده است

عاشقان رفتند وما جا مانده ایم

زیر بار غصه ها وا مانده ایم


موضوعات: امامان
   یکشنبه 25 مهر 13951 نظر »

طاووس یمانی گوید:
«در سفری که به حج رفته بودیم در سرزمین «صفا» جوانی را دیدم بسیار با هیبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعیف که جامه‏ی مناسبی بر تن نداشت. او سر به آسمان بلند کرده بود و می‏گفت:
«عریان کما تری، جائع کما تری، فما تری فیما تری، یا من یری و لا یری» «برهنه‏ام چنان که می‏بینی، گرسنه‏ام چنان که می‏نگری، پس چه می‏بینی در آنچه می‏نگری؟ ای کسی که می‏بینی و دیده نمی‏شوی.» از گفتگوی شگفت آن مرد ناشناس با خداوند لرزیدم. ناگهان دیدم که از آسمان طبقی فرود آمد دو برد یمانی در آن بود. تعجب کردم. در این حال نظری محبت‏آمیز به من نمود و فرمود: «ای طاووس!» گفتم: «لبیک یا سیدی!» و تعجبم افزون گشت که مرا ندیده می‏شناسد. آن‏گاه فرمود: «آیا تو نیز حاجتی به این طبق داری؟!» و پرده را از روی آن کنار زد.
در طبق علاوه بر لباس! چیزی شبیه به نقل‏های خراسان بود.
عرض کردم: «ای آقای من! مرا به برد و لباس احتیاجی نیست لیکن قدری از آنچه در میان طبق است به من عطا فرما.» پس مشتی از آن‏ها به من داد. من نقل‏ها را گرفتم و دست آن مرد الهی را بوسیدم و بر گوشه‏ی ردای احرامم بستم و قدری از آن را خوردم و خوراکی به آن مزه و لذت هرگز ندیده و نخورده بودم. مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و یکی را به عنوان ازار (لنگ احرام) و دیگری را به عنوان رداء (عبای احرام) به تن کرد و لباس‏هایی را که بر تن داشت به مستحق رسانید. پس از آن‏جا گذشتیم تا به «مروه» رسیدیم. لیکن در آن‏جا انبوهی و اجتماع مردم او را از نظرم غائب نمود و من در تفکری عمیق غرق بودم که آیا او فرشته بود یا یکی از اولیای خداوند! ناگهان صدایی برآمد و گفت: «ای طاووس! وای بر تو! امام زمانت را نشناختی. اوست امام جن و انس. اوست امام الساجدین و زین‏العابدین.» پس شتابان در پی آن حضرت دویدم تا این‏که به حضورش رسیدم و دیگر از او جدا نشدم تا اینکه نفع بسیاری از حضرتش به من رسید چه در دنیا و چه در آخرت.» [1] .

پی نوشت ها:
[1] معاجز الولایة، کاظمینی بروجردی، ص 175.

منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام سجاد؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ؛ چاپ دوم 1381 .

   یکشنبه 25 مهر 13951 نظر »

حضرت سجاد امام زین‏العابدین علی بن الحسین علیه‏السلام خیلی به مادر خودشان احترام می‏گذاشت و لحظه‏ای از خدمت به او و رعایت حقوقش دریغ نمی‏کردند.
روزی عده‏ای از اصحاب به آن حضرت گفتند: یابن رسول الله! شما بیش از همه‏ی ما نسبت به مادرتان خوبی و نیکی می‏کنید ولی با این حال یک بار ندیده‏ایم که با مادرت هم غذا شوی؟
حضرت فرمود: می‏ترسم سر سفره‏ای کنار مادرم بنشینم و بخواهم لقمه‏ای بردارم که او میل به آن را داشته باشد و به همین خاطر سعی می‏کنم که با او هم غذا نشوم. [1] .

ای که در زهد و ورع رتبه‏ی والا داری‏
لقب سید سجاد ز یکتا داری‏

چون که در سجده به در گاه خدا روی کنی‏
قدسیان را همه انگشت به لب واداری‏

صاحب حلم رسول اللهی و علم علی‏
حسن روی حسن و عفت زهرا داری‏

در شجاعت چو حسین بن علی بی بدلی‏
آنچه اجداد تو دارند تو تنها داری‏

موسی از جانب سینا به عبادت می‏رفت‏
تو به محراب دعا سینه‏ی سینا داری‏

حکم تسلیم ترا کرد گرفتار خسان‏
ورنه هم قدرت و هم دست توانا داری [2] .

پی نوشت ها:
[1] اعیان الشیعه 1 / 634 - مجموعه‏ی زندگانی چهارده معصوم 2 / 681.
[2] گلهای اشک 140.

منبع: داستان‏هایی از اخلاق و رفتار امام سجاد زین‏ العابدین؛ علی میرخلف‏زاده؛ محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم چاپ اول تابستان 1383.


موضوعات: امامان
   یکشنبه 25 مهر 13951 نظر »

1 ... 52 53 54 ...55 ... 57 ...59 ...60 61 62 ... 231

 << < اردیبهشت 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
  • شمس
  • مدیر النفیسه
  • زفاک
آمار
  • امروز: 112
  • دیروز: 238
  • 7 روز قبل: 1403
  • 1 ماه قبل: 3817
  • کل بازدیدها: 79386
رتبه