آه اي چشم تو فانوس بيابان زدگان
ساحل امن تو آرامش طوفان زدگان
کيستي آينه گم شده در وهم غبار ؟
کيستي اي شبه شبرو مهتاب سوار ؟
اي که بر هر گذري عشق به دريوزه توست
لب ما تشنه آبي است که در کوزه توست
ما جگر سوخته آتش آهيم ؟ بيا
ديرگاهي است تو را چشم به راهيم ؟ بيا
هر شب از کوچه صداي قدمت مي آيد
اشکم از ديده به پابوس غمت مي آيد
صبح در آينه اما خبري نیست که نيست
از تو بر گونه خشکم اثري نيست که نيست
جام عشق از مي چشمان تو پر خواهد شد
تو گلو تازه کني حرمله حر خواهد شد
گل نشکفته ام اي دور تر از دسترسم
تو زمن دوري و من با تو نفس در نفسم
بي تو منصور دلم را به چه داري بکشم
پاي در دامن سبز چه بهاري بکشم
بگذار آينه ام غرق نگاهت باشد
نقطه عطف دلم ؟ خال سياهت باشد
لا اقل وعده بده بلکه دلم شاد شود
من خراب تو ام اي خانه ات آباد شود؛
منبع: آیه های انتظار
و تو ای گمشدهی تاریخ!
ای منجی انسان!
ای آخرین امید!…
بنگر، ابلیس را که چگونه نعرههای مستانه سر میدهد.
قارونها را که چگونه اموال مردمان را به یغما برده و خون محرومان و مستضعفان جهان را در شیشه کردهاند.
سامریها را که در غیاب تو مردم را به گوساله پرستی فرا میخوانند.
نمرودها را که بتخانهها بنا کرده و بت پرستان مدرن که الهههای لذّت، ثروت، شهوت، قدرت، خشونت و جنسیّت را پرستش میکنند.
فرعونهای آخرالزّمان را که با ساحرههای امواج رنگارنگ و هزاران تکنیک و نیرنگ، مردم را سحر و جادو کرده و به پرستش خویش فرا میخوانند.
احزاب شیطان (یهود، نصارا و نواصب) را که پشت در پشت یکدیگر به مصاف اهل ایمان آمدهاند و برای هدم شیعیانت هم قسم گشتهاند.
اهل خیبر را که دوباره مرحبهای خود را به میدان گسیل داشتهاند.
ابوجهلها و ابولهبها را که آوای توحید را بر نمیتابند.
حرملهها را که در عراق، کودکان شش ماههی شیعه را برای سر بریدن جستجو میکنند.
ابرههها را که سامرا، این قبلهگاه منتظران را ویران نموده و در خیال پلید خویش آهنگ نجف و کربلا دارند.
مدتی میشود که بهانههای مختلف، پنجره روشنی را بر من بسته است.
مثل همه اهل زمانهام!
آخر مردمان زمانه ما، به بهانه زندگی پر ز نور، در تاریکی سر میکنند.
به بهانه چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده تابلوی کاغذی چشم میدوزند.
به بهانه سیرابی، سرابها از پس هم میگذرانند.
و به بهانه انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه میزنند.
و…
بهانه پشت بهانه…
گویی کسی نیست تا برخیزد و بیبهانه، سنگی از این دیوار غیبت برچیند!
آری…
حالا من هم از همان اهالیام.
از اهالی کوی غافلان.
از اهالی سطرهای نقطه نقطه!
اما با همه نداشتههایم،
با همه نقطهچینهایم!
هر از گاهی، گرمی آفتاب مهربانی را، از پشت پنجره نیمهبسته دلم، احساس میکنم.
خورشیدی که به آهستگی، با قدومی آرام و بیصدا بر داخل کلبه سرما زدهام گرمی میچکاند.
باز هم مثل مردم زمانهام! اما نمیدانم چه میشود که در جستوجوی تابش بیشتر و آنهمه حرص و ولع بیش از پیش، داشتههایمان را هم پشت گوش میاندازیم. بیش خواستن کجا و اندک را هم ز کف دادن کجا؟
آقاجان!
چه میکنی با ما نامردمان؟
چه میکنی با اینهمه پنجره بسته و مهر و موم شده؟
چگونه از روزنه پنجرههای سنگی، بر ما نااهلان میتابی و گرمیات را دریغ نمیکنی؟
مولاجان! دلم برایت تنگ است…
تنگتر از پیش.
بر من بتاب ای خورشید!
باز هم بر کلبه محقّر دلم بتاب.
باز هم بر همه مردمان زمانهام بتاب تا شاید گرمی نگاهت، خواب زمستانی را از چشمهای خوابزدهمان بزداید.
بر ما بتاب…
زمان تیک تاک انتظار است و تاریخ جغرافیای فراق …
باید در متن واقعه باشی .
تا فراق و انتظار جغرافیای این علم است
چه میتوان گفت از این سرابهای بیابان آرزو و عطش فروخورده شده این دریا .
این عشق و این حضور تمام ناشدنی سنگین نیست اگر بدانیم هر لحظه و هر آن میبیندمان و میسنجدمان.
چقدر بیخیال شدهایم!
زمان گولمان زده شدهایم مثل بیماری که به درد خواسته یا نخواسته عادت کردهایم
1- در دعایی با نام «دعای حریق»[۱] که امام صادق(ع) از امامان پیش از خود نقل میکند که جبرئیل بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد و این دعا را به آن حضرت تعلیم داد[۲] در فرازی از آن آمده است: «…اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَّ فَرَجَهُم…».[۳]
۲- امام حسین(ع) از امام علی(ع) دعایی را نقل میکند که در فرازی از آن چنین آمده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى طَیِّبِ الْمُرْسَلِین … صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم…».[۴]
۳- اسحاق ابن عمار میگوید به امام صادق(ع) عرض کردم من از عقربها میترسم، امام(ع) پس از بیان آداب خاص، فرمود، سه مرتبه بگو: «اللَّهُمَّ رَبَّ أَسْلَمَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ…».[۵]
<< 1 ... 28 29 30 ...31 ...32 33 34 ...35 ...36 37 38 ... 53 >>