عفت، مرد و زن نمی شناسد با همه افراد جامعه سروکار دارد . جامعه ای که خانواده هایش فرزندان خود را عفیف پرورش می دهد و در این امر خود را مسئول می داند، جامعه ای امن ،با فرهنگ و دارای تمدن است. عفت در این گونه جوامع به عنوان یک ارزش تعریف و مورد پذیرش همگان قرار گرفته است . اگر جامعه ای به سمت فرهنگ عفیف بودن گام بردارد یکی از ستون های استوار پایداری خود را بنا کرده است. حال دشمنان یک جامعه اگر بخواهند زیر بنای یک جامعه ی با اصالت فرهنگی را تخریب نمایند ، یکی از گزینه های آنها کم رنگ کردن این خوی انسانی در بین اعضای آن جامعه است و چون زنان در امر عفاف محسوس تر هستند و در صورت ذره ای غفلت، نمود بیشتری دارند ، دشمنان هم بیشتر بر روی این قشر از جامعه فعالیت های مخرب خود را برنامه ریزی می کنند .
این جاست که با خواندن جمله این متفکر غربی حساسیت ها بیشتر شده و باید عزم ها را قوی تر و کمر همت را محکم تر از قبل برای مقابله با حیله های بد خواهان ناموسمان بست.
باید که بیشتر حواسمان را جمع و هوسمان را پرت کنیم
اگر هوشیار باشیم و با اصالت خودمان صحبت کنیم، فریب نخواهیم خورد
فقط برای نمونه: آیا این دو برابرند؟
Havas = Havas
حواس برابر هوس نیست!
من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است…اما چادر از چفیه بهتر است…
شهدا چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند… من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان چفیه را سجاده می کردند و به خدا می رسیدند…
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند…
من وقتی چادری می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان با چفیه گریه های خود را می پوشاندند…
من در مجلس روضه با چادر صورتم را می پوشانم و اشک هایم را به چادرم هدیه می دهم…
آنان با چفیه زندگی می کردند… من بدون چادرم نمی توانم زندگی کنم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادر سیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم…