« خدا از نگاه ملاصدرا | یا زینب(س) » |
آقای من! اگر زندگی با یاد تو باشد:
چشم بر زمین دوخته می شود تا نبیند خشم خدا را
گوش نمی شنود تا نفهمد گناه مردمان را
زبان از حرکت باز می ایستد تا نگوید بد بندگان را
دست می گیرد دست بی نوایی تا بنگرد لبخند خدا را
و قلب می بخشد تا بجوید بخشش خدا را .
مولای من!
من جوانی از نسل امروزم،نسل آخرالزمان!
روزگاری که فتنه ها بر سر مردمان می بارد اما چتر ایمان بر سر
نمی گیرند، فریاد مظلوم، بشر را فرا می خواند اما نمی شنوند،
در این میان اگر من خود را سرباز تو می دانم و تو را مولای خویش،
باید از قفس زمانه به سوی تو پرواز کنم.
پیشوای من!
این روز ها جوانی عاشق اهل بیت، برای دفاع از حرم بانوی نور،
رهسپار سوریه می شود. و من این جا با دفاع از حرم قلبم در مبارزه
با شیطان نفس، می خواهم جوابگوی خون او باشم، در این پیروزی
برای هر دویمان دعا کنید.
آقا جان!
جهان ستم می کند، بر سر مظلوم بمب می ریزد،فساد وفتنه
به پا می کند، تو را به فراموشی می سپارد، خدا را از صحنه ی
زندگی کنار می زند، آخر تو چه قدر مهربانی که با این وجود برای
این جهان آقایی می کنی.
امروز تکرار دیروز نیست، روزی که با نام مبارک تو آغاز شود،
زیباترین روز دنیاست چرا که امید به آینده ای درخشان را بشارت می دهد.
نفس کشیدن هایمان نزدیک شدن به مرگ و تولدی دوباره است،
مرگ پلیدی ها و تولد زمانه ای که تو در کنار ما باشی و جهان را
تسلیم خدا سازی.
پدر مهربانم!
چه روزها که برایم گریستی و اشک هایت را ندیدم،قلبت را آزردم
بی آنکه اعتنا کنم،تو مرا در چنگال نفس اسیر می دیدی و از درد روحم
می گریستی اما من خود را مهمان می دانستم و شاد بودم نه یک
اسیر و در بند کشیده شده.
اما دیگر می خواهم مهمان شما باشم و نفس را به اسارت بگیرم.
پدر جان! یاریم کن.
فرم در حال بارگذاری ...