« گمشده در واقع خودت هستی«كلُّ نفسٍ ذائقة الموت.» »

در زمان حضرت نوح پیرزنی بود که با چند فرزند یتیمش در کلبه اي که ته دره اي قرار داشت ، زندگی می کرد و حضرت نوح هر وقت از کار ساختن کشتی خسته می شد،به کنار کلبه ي آن پیرزن می آمد و با او حرف می زد. وقتی قرار شدطوفان بیاید، نوح به او وعده داد که هنگام طوفان او را خبر کرده و به کشتی سوارمی کند.

وقتی طوفان آغاز شد ، نوح آن پیرزن را از خاطر برد. وقتی آب همه جا راگرفت، نوح به یاد پیرزن افتاد و تأسف خورد که چرا فراموش کرد او را سوار کند .هنگامی که طوفان فرو نشست، نوح دید در نقطه اي دور دست سبزه زاري وجوددارد. نزدیک رفت و با تعجب مشاهده کرد خانه ي همان پیرزن است و هیچ آسیبی به آن نرسیده است و پیرزن و فرزندانش همه سالمند .

از پیرزن پرسید: طوفان که آمد و آب همه جا را گرفت ،تو متوجه نشدي؟ پیرزن گفت : یک بار که میخواستم نان بپزم ،دیدم ته تنورم کمی نمناك است، پس این از آثار آن طوفان بوده است.کسی که با خدا باشد ، طوفان حوادث به او زیان نمی رساند و حتی وجود آنها ر ا هم احساس نمی کند. 

مصباح الهدی ص58 

   شنبه 27 شهریور 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حضرت زینب سلام الله علیها میناب [عضو] 

سلام وسپاس
جالبه تاحالا نشنیده بودم
موفق باشید

1395/06/27 @ 23:54
نظر از: nili [بازدید کننده]
nili
5 stars

عالی بود

1395/06/27 @ 22:12


فرم در حال بارگذاری ...

 << < اردیبهشت 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
  • زفاک
  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • شمیم
  • خادم المهدی
  • متین
آمار
  • امروز: 163
  • دیروز: 117
  • 7 روز قبل: 444
  • 1 ماه قبل: 2849
  • کل بازدیدها: 78100
رتبه