« تست عکسمثلث یک ضلعی »

 

 

بيمار مي شوم که پرستاري ام کني

خود را زمين زدم که هواداريم کني

گوشم پر از نصيحت و حرف است اي رفيق

من آمادم که رفع گرفتاريم کني

گفتي تو سنگدل شده اي خب شدم

ولي نزد تو آمدم که قلم کاريم کني

اصلا مرا به چوب ادب بستنت چه بود ؟

اصلا که گفته بود فلک کاريم کني ؟

ناني ز من بگيري و ناني دگر دهي

بر تو نيامده که دل آزاريم کني

رودست خوردم از همه حتي زدست خويش

کي خواستم که کاسب بازاريم کني ؟

فريادم از قليلي آب و طعام نيست

من جار مي زنم که شبي جاري ام کني

با من دوباره قصه شاه و گدا نخوان

حيف است صرف قصه تکراريم کني

من اختيار خويش به دست تو داده ام

حيف است وقف آتش اجباري ام کني

فردا بيا و نامه ما را به آب ده

ز آن بيشتر که مجرم طوماري ام کني

اوقات خويش ز ناله ام اعلام مي شوند

وقتش رسيده ساعت ديواري ام کني

دعواي ما به قوت خود باقي است

و باز من بر همان سرم که سحر ياري ام کني

جویم اگر به رهگذری خاک پای تو

 

 


موضوعات: مهدوی
   سه شنبه 13 مهر 1395
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: کبری [بازدید کننده]
کبری
5 stars

عالی

1395/09/26 @ 22:23
نظر از: nili [بازدید کننده]
nili
5 stars

شعر زیبایی بوو

1395/07/13 @ 21:19


فرم در حال بارگذاری ...

 << < اردیبهشت 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
آمار
  • امروز: 188
  • دیروز: 67
  • 7 روز قبل: 869
  • 1 ماه قبل: 4276
  • کل بازدیدها: 81759
رتبه