إن رجلاً قدم على أمير المؤمنين (عليه السلام) فقال:
يا أمير المؤمنين إنّي أحبّك وأحبّ فلاناً، وسمى بعض أعدائه، فقال (عليه السلام) أما الآن فأنت أعور، فإما أن تعمى وإما أن تبصر.
شخصی به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گفت: من در کنار دوستی شما فلان کس را ـ نام یکی از دشمنان آن حضرت را ذکر کرد ـ نیز دوست دارم. آن حضرت در جواب گفت: اکنون تو اعور (یک چشم) هستی [كنايه از اين كه تو تمام با تمام حقيقت آشنا نيستي؛ يعني يا من را درست نمي شناسي يا فلاني را] پس در آینده یا هر دو چشم خویش را از دست میدهی و کور میگردی یا چشم دیگرت نیز بینا میشود [كنايه از اينكه در آينده با حقيقت من و فلاني آشنا ميشوي و در آن صورت ناگزيري يك از ما را دوست بداري؛ پس اگر من را دوستداشتي هر دو چشم دلت بينا ميشود و اگر او را بعد از شناخت كافي دوستبداري و محبوبت باشد هر دو چشم قلبت كور ميشود و گمراه از دنيا ميروي].
بحار الأنوار ج27 ص58 ح17.
قال الصادق عليه السلام:
«شاطىء الوادى الايمن» الذى ذكره الله فى القرآن،( قصص/30) هو الفرات و «البقعة المباركة» هى كربلا.
امام صادق (ع) فرمود:
آن «ساحل وادى ايمن» كه خدا در قرآن ياد كرده فرات است و «بارگاه با بركت» نيز كربلا است.
بحارالانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذيب.
حضرت علی(ع)فرمودند:
«بدانید که میان حق و باطل بیش از چهار انگشت فاصله نیست.»
از امام(ع)پرسیدند: «معنی این سخن چیست؟»
حضرت انگشتان دست خود را جز انگشت شست به هم چسپاند و میان گوش و چشم خود قرار داد
.سپس فرمود:
«باطل آن است که بگویی:«شنیدم»!(يعني بدون بررسي و تحقيق، شنيده ها را بپذيري و نزد ديگران نقل نمايي)وحق آن است که بگویی:«دیدم»!(يعني هر آن چه را با دقت ديده اي بپذيري و در صورت لزوم به ديگران منتقل كني).
(خطبه141)
موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود.
وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود.
آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی،
عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود.
ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ..
حاج محمد اسماعيل دولابي
امام صادق عليه السلام فرمود:
روزى خداوند به حضرت داوود عليه السلام وحى كرد: خلاده دختر اوس را نويد بهشت ده و به آگاهى او برسان كه همسر (همنشین) تو در بهشت خواهد بود.
داوود عليه السلام به اين دستور عمل كرد و به خانۀ خلاده رفت و پیام را به او رسانید …
خلاده گفت: سوگند به خدا من چيزى در خود نمی بينم كه چنين لياقتى يافته باشم و همنشين تو در بهشت شوم.
داوود فرمود: از امور باطنى خود اندكى با من صحبت كن تا بدانم چگونه است؟
خلاده گفت: «هميشه به هر دردى كه مبتلا شدم و هر گزند و نياز و گرسنگي اى كه به من رسيد ، در برابرش صبر كردم و از خداوند نخواستم آن را از من بر طرف سازد ، تا آن كه او خود ، آن را از من دور كرد و عافيت و گشايش داد و به جاى آن ، چيزى از خدا نخواستم و او را بر آن شكر و سپاس گفتم.»
داوود عليه السلام راز مطلب را دريافت و به او فرمود: فبِهذا بَلَغتِ ما بَلَغتِ؛ تو به خاطر همين خصلتها به آن مقام رسيده اى.
امام صادق عليه السلام پس از نقل اين ماجرا فرمود: وَ هذا دِينُ اللهِ الَّذِى ارتَضاهُ للصَّالِحينَ؛ و اين همان دين خدا است كه آن را براى بندگان صالح خود پسنديده است.
(برگرفته از: بحارالانوار، ج 14،ص 39)