« سخن حکیمانه | همسر حضرت داوود » |
از اصفهان به قم میرفت. صدای آهنگ مبتذلی که راننده گوش می کرد جلال رو آزار می داد. رفت و با خوشرویی به راننده گفت: اگر امکان داره یا نوار رو خاموش کنید، یا برا خودتون بذارید. راننده با تمسخر گفت: اگه ناراحتی میتونی پیاده شی! جلال رفت توی فکر، هوای سرد و بیابان تاریک و … قصد کرد وجدان خفته راننده رو پیدا کنه، اینبار به راننده گفت: اگه خاموش نکنی پیاده می شم. راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد، پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت: بفرما! جلال پیاده شد. اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت: بیا بالا جوون، نوارو خاموش کردم. وقتی سالها بعد خبر شهادت جلال رو به آیت الله بهاء الدینی دادن، ایشون در حالی که به عکسش نگاه می کرد فرمود: امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست من هم صاحب این عکس رو معرفی کردم.
(شهید جلال افشار؛ راز گل سرخ، ص10)
* شهید جلال افشار در گلستان شهدای اصفهان مدفون هستند. نقل کردند روزی آیت الله بهاء الدینی مشرف می شوند گلستان شهدای اصفهان و می پرسند که ببینید این قبر کی است که از آن نور به آسمان می رود و می فرمایند که این شهید در زمان ظهور، رجعت خواهد کرد.
طفل چون نامش علی شد اصغرش هم اکبر است ، در شجاعت حیدر است
گرچه باشد شیرخواره ، شیر مرد لشگر است ، در شجاعت حیدر است
فرم در حال بارگذاری ...