می‌گفت «من زشت‌ام! اگه شهید بشم هیچ‌کس برام کاری نمی‌کنه! تو یه پوستر برام بزن معروف بشم» و خندید…
این را یکی از دوستان «هادی» عزیز شهید از او روایت کرده است.
و این تصویر همان طرح سفارش اوست و چه شیرین است این لبخند…
♥♥♥
وجوه یومئذ مسفره ضاحکه مستبشره…
چهره هایی در آن روز گشاده و نورانی و خندان و مسرور است.
(سوره مبارکه عبس/۳۸)

 

 

کلیدواژه ها: شهادت, لبخند, چهره شاد

موضوعات: شهدا
   چهارشنبه 12 آبان 13953 نظر »

ماشین خراب حاج مهدی


رضا رمضاني رزمنده دفاع مقدس خاطره‌اي از اين دوران نقل کرده است: در جبهه قسمت تعميرگاه کار مي‌کردم. چون هواي جنوب خيلي گرم بود، صبحِ زود تا ظهر کار مي‌کرديم، ظهر هم مي‌رفتيم استراحت.

يک روز ظهر تو هواي گرم يه بسيجي جواني اومد و گفت: «اخوي! خدا خيرت بده. ما عمليات داريم. ماشين ما رو درست کن برم.» گفتم: «مرد حسابي! الان ظهره، خسته‌ام برو فردا صبح بيا.» با آرامش گفت: «اخوي! ما عمليات داريم، از عمليات مي‌مونيم.» منم صدامو تند کردم و گفتم: «برادر! من از صبح دارم کار مي‌کنم. خسته‌ام، نمي‌تونم. خودم يه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده‌ام بشورم.» گفت: «بيا يه کاري کنيم.

من لباساي شما رو بشورم، شما هم ماشين منو درست کن.» منم برا روکم‌کني، رفتم هرچي لباس بود مال بچه‌ها رو هم برداشتم، گذاشتم جلوي تانکر و گفتم: «بيا بشور.» ايشون هم آرام بادقت لباس‌ها رو مي‌شست.

منم برا اين‌که لباسا رو تموم کنه، کار تعمير رو لفت دادم. بعد از تموم شدن لباسا، اومد گفت: «اخوي! ماشين ما درست شد؟» ماشين رو تحويل دادم. داشت از محوطه خارج مي‌شد که با مسئولمون برخورد کرد.

بعد پياده شد و روبوسي کردن و همديگه رو بغل کردن! اومدم داخل سنگر، به بچه‌ها گفتم: «اين آقا از فاميلاي حاجيه. حاجي بفهمه پوستمونو مي‌کنه!» حاجي اومد داخل. سفره رو انداختيم. داشتيم غذا مي‌خورديم.

حاجي فهميد که داريم يه چيزي رو پنهان مي‌کنيم. پرسيد: «چي شده؟» گفتم: «حاجي! اوني که الان اومد، فاميلتون بودن؟» حاجي گفت: «چطور نشناختين؟ ايشون مهدي باکري فرمانده لشکر بودن…»


برگرفته از کتاب «خداحافظ سردار»

 


موضوعات: شهدا
   چهارشنبه 12 آبان 13951 نظر »

 

سید شهیدان اهل قلم ، حاج مرتضی آوینی ، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نام شهری درآسمان شهادت محمد حسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم می کند: خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود.

خرمشهر، خونین شهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آفاق می توا ن نگریست ؟ آنان درغربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهای شان زیر تانک های شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست . اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمی یابند.

گردش خون در رگ های زندگی شیرین است . اما ریختن آن در پای محبوب ، شیرین تر…. شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند.

حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.


موضوعات: شهدا
   دوشنبه 10 آبان 13952 نظر »


‌ ‌ معبودا!


“باکری” نیستم برایت گمنام بمانم.


“چمران” نیستم برایت عارفانه باشم.


“آوینی” نیستم عاشقانه برایت قلم بزنم.


“همت” نیستم که برایت زیبا بمیرم.


مرا ببخش باهمه نقص هایم ..با تمام گناهانم..لیاقت ندارم


ولی دلم شهادت می خواهد….


اللــــــــهــــم ارزقنـــــا شهــــــادت


موضوعات: شهدا
   یکشنبه 9 آبان 13951 نظر »

دیروز از هرچه بود گذشتیم….امروز از هرچه بودیم!

آنجا پشت خاکریز بودیم …اینجا دنبال میز!

دیروز دنبال گمنامی بودیم ….امروز مواظبیم ناممان گم نشود!

جبهه بوی ایمان میداد…اینجا ایمانمان بو میدهد!


خدا نصیرمان باش تا بصیر گردیم

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم

و آزادمان کن تا اسیر نگردیم….


شهید سردار نورعلی شوشتری


موضوعات: شهدا
   جمعه 7 آبان 13951 نظر »

1 2 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 13

 << < اردیبهشت 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
آمار
  • امروز: 157
  • دیروز: 334
  • 7 روز قبل: 924
  • 1 ماه قبل: 3278
  • کل بازدیدها: 78653
رتبه