« یـــا حسین (ع) | شش ماهه ای که کشته شد بی صدا منم » |
شیخ مفید(ره) در کتاب الارشاد خود، هنگام نام بردن فرزندان امام حسین علیه السلام از امام سجاد علیه السلام با تعبیر علی اکبر و از حضرت علی اکبر با تعبیر علی اصغر یاد می کند و می نویسد:
كانَ لِلحُسَینِ علیه السلام سِتَّةُ أولادٍ : عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَكبَرُ ، كُنیَتُهُ أبو مُحَمَّدٍ و اُمُّهُ شاه زَنانُ بِنتُ كِسرى یَزدَجَردَ و عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَصغَرُ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ بِالطَّفِّ … و اُمُّهُ لَیلى بِنتُ أبی مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیَّةُ.
امام حسین علیه السلام، شش فرزند داشت: على اكبر كه كنیه اش ابو محمّد و مادرش شاه زنان، دختر یزدگرد، شاه ایران بود. على اصغر كه با پدرش در كربلا كشته شد و مادرش لیلا، دختر ابو مُرّة بن عروة بن مسعود ثقفى بود.
در ادامه می نویسد:و عَبدُاللّه ِ بنُ الحُسَینِ ، قُتِلَ مَعَ أبیهِ صَغیرا ؛ جاءَهُ سَهمٌ وهُوَ فی حِجرِ أبیهِ فَذَبَحَهُ(1)
عبداللّه بن حسین كه در كودكى با پدرش كشته شد. تیرى آمد و او را در دامان پدرش ذبح كرد.
مطالب السؤول از آن کودک شیرخوار با همین تعبیر علی اصغر یاد کرده و می نویسد:
فَأَمّا عَلِیٌّ الأَكبَرُ ، قاتَلَ بَینَ یَدَی أبیهِ حَتّى قُتِلَ شَهیدا . وأمّا عَلِیٌّ الأَصغَرُ جاءَهُ سَهمٌ و هُوَ طِفلٌ فَقَتَلَهُ(2)
على اكبر، كه پیشِ روى پدرش جنگید تا به شهادت رسید. على اصغر كه در حالى كه كودكى بیش نبود، تیرى به او رسید و كشته شد.
در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است :
السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَةَ بنَ كاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ .
سلام بر عبداللّه بن الحسین، كودك شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده كه خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت كند حَرمَلَه بن كاهِل اسدى و همراهانش را كه به او تیر زدند.
تا اینجا ثابت شد که حضرت علی اصغر نامش عبدالله است و نیز هنگام شهادت کودک شیرخواری بیش نبوده است؛ اما در مورد اینکه آیا شش ماهه بوده است (آنگونه که مشهور شده است) یا نه؛ دانش نامه امام حسین علیه السلام می نویسد:
باید توجّه داشت آنچه مكرّر شنیده مى شود كه آن كودك، شش ماهه بوده، سند معتبرى ندارد. منشأ این سخن، احتمالاً نسخه منتشر شده مقتل ضعیف منسوب به ابو مِخنَف باشد كه در آن آمده: «از عمر او (على اصغر) شش ماه گذشته بود». گفتنى است كه این سخن، نه تنها در هیچ منبع معتبرى نیامده است؛ بلكه در نسخه خطى اى از همین كتاب نیز ـ كه در كتاب خانه تخصّصى حدیث (قم / دار الحدیث)، موجود است ـ این جمله نیامده است البته گزارشى از «یك ساله بودن» وى، در تاریخ بلعمى آمده است .(3)
چگونگی شهادت علی اصغر علیه السلام
سید بن طاووس (ره) در کتاب اللهوف خود می نویسد:
هنگامى كه حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت كه خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست كه به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟»
پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى كنم» .
امام باقر علیه السلام [در باره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یك قطره هم به زمین، باز نگشت.»(4)
شیخ مفید (ره) می نویسد:
حسین علیه السلام جلوى خیمه نشست، فرزندش عبداللّه بن حسین را كه خُردسال بود، برایش آوردند، امام علیه السلام، او را در دامانش نشاند، مردى از بنى اسد، او را با تیرى زد و ذبحش كرد، حسین علیه السلام، خون او را گرفت و هنگامى كه كفِ دستش پُر شد، آن را بر زمین ریخت، سپس گفت: «پروردگارا! اگر یارىِ آسمانى ات را از ما دریغ داشتى، آن را براى جاى بهترى قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمكار بگیر» سپس، آن كودك را آورد و كنار كشتگان خاندانش قرار داد.(5)
تذكرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد می نویسد:
وقتى حسین علیه السلام دید كه آنها بر كُشتن او پافشارى مى كنند، قرآنى را گرفت و آن را باز كرد و بر سرش نهاد و ندا داد: «كتاب خدا و نیز جدّم محمّد، فرستاده خدا، میان من و شما [داورى كند]. اى مردم! براى چه خونم را حلال مى شمرید؟!»
همچنین حسین علیه السلام به سوى یكى از كودكانش كه از تشنگى مى گریست، رفت، او را بر سرِ دست گرفت و گفت :
یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ
«اى قوم ! اگر بر من رحم نمى كنید، بر این كودك ، رحم كنید».
در این حال، مردى از آنان، تیرى به سوى او انداخت و ذبحش كرد. حسین علیه السلام مى گریست و مىگفت: «خدایا! میان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را یارى دهند، امّا ما را كُشتند، داورى كن» .
در این هنگام، از آسمان، ندایى رسید: «او را وا گذار ـ اى حسین ـ ، كه او را در بهشت، شیر مى دهند».(6)
خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد:
امام حسین علیه السلام هنگامى كه با فاجعه[ ى از دست دادن] خاندان و فرزندانش رو به رو شد و جز او و زنان و كودكان و فرزند بیمارش كسى نمانْد، ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در حقّ ما، از خدا بهراسد؟ آیا فریادرسى هست كه به امید خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست كه به خاطر پاداش خدا، به ما كمك كند ؟»(7)
صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد. حسین علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «على، كودك خردسال را، به من بدهید تا با او خداحافظى كنم» .
كودك را به او دادند، امام علیه السلام او را مى بوسید و مى گفت : «واى بر این مردم كه طرفِ دعوایشان، جدّ توست !» .
همان هنگام كه كودك در دامان امام حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن كاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب كرد و او را در دامان ایشان ذبح كرد. حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن كه كفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید. سپس، حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چاله اى براى او كَنْد و او را به خونش آمیخته كرد [و به خاك سپرد] و بر او درود فرستاد.
پی نوشت ها:
1. الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص: 135
2. مطالب السؤول : ص 73
3. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج7 ص33 (متن و پاورقی)
4. الملهوف: ص 168
5. الإرشاد: ج 2 ص 1ظ 8
6. تذكرة الخواصّ: ص 252
7. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 32
فرم در حال بارگذاری ...