« راهپیمایان کربلااللهم الرزقنی شفاعه الحسین »

در عصر رسالت گروهى از بت‏پرستان، گمراهى خود را معلول مشيت الهى پنداشته و مى‏گفتند

اگر خواست‏خدا نبود ما بت پرست نمى‏شديم! قرآن كريم پندار آنان را چنين نقل مى‏كند:‹ يقول الذين اشركوا لو شاء الله ما اشركنا و لا آباءنا و لا حرمنا من شي‏ء›› (انعام /148): مشركان خواهند گفت: اگر خدا مى‏خواست ما و پدرانمان مشرك نمى‏شديم و چيزى را حرام نمى‏كرديم. سپس در پاسخ آنان مى‏فرمايد:

‹‹كذلك كذب الذين من قبلهم حتى ذاقوا باسنا››: پيشينيان نيز چنين دروغ گفتند، تا اينكه عذاب ما را چشيدند.

در پايان يادآور مى‏شويم سنتهاى كلى خداوند در جهان آفرينش كه گاه به سعادت انسان و گاه به زيان و شقاوت او تمام مى‏شود، از مظاهر قضا و قدر الهى است، و اين بشر است كه با اختيار خود يكى از آن دو را برمى‏گزيند. در اين باره قبلا نيز در بحث مربوط به انسان در جهان‏بينى اسلامى مطالبى بيان شد.
انسان و اختيار
اصل چهارم

اختيار و آزادى انسان، واقعيتى مسلم و آشكار است، و انسان از راههاى گوناگون مى‏تواند آن را درك كند، كه ذيلا بدانها اشاره مى‏كنيم.

الف - وجدان هر انسانى گواهى مى‏دهد كه او در تصميم‏گيريهاى خود مى‏تواند يكى از دو طرف فعل يا ترك را برگزيند، و اگر كسى در اين درك بديهى ترديد كند، هيچ حقيقت‏بديهى را نبايد پذيرا شود.

ب - ستايشها و نكوهشهايى كه در جوامع بشرى - اعم از دينى و غير دينى - نسبت‏به اشخاص مختلف انجام مى‏گيرد، نشانه آن است كه فرد ستايشگر يا نكوهشگر،شخص فاعل را، در كارهاى خويش مختار تلقى مى‏كند.

ج - چنانچه اختيار و آزادى انسان ناديده گرفته شود دستگاه شريعت نيز لغو و بى‏ثمر خواهد بود. زيرا اگر هر انسانى ناگزير است همان راهى را بپيمايد كه قبلا براى او مقرر گرديده و نمى‏تواند سر سوزنى از آن تخطى نمايد، در آن صورت، امر و نهى، وعد و وعيد، و پاداش و كيفر هيچگونه معنى نخواهد داشت.

د - در طول تاريخ پيوسته انسانهايى را مى‏بينيم كه در صدد اصلاح فرد و جامعه بشرى بوده‏اند، و در اين راه برنامه‏ريزيهايى كرده و نتايجى گرفته‏اند. بديهى است اين امر با مجبور بودن انسان سازگار نيست، زيرا با فرض جبر همه اين تلاشها بيهوده و عقيم خواهد بود.

اين شواهد چهارگانه، اصل اختيار را حقيقتى مستحكم وغير قابل ترديد مى‏سازد.

البته از اصل آزادى و اختيار بشر نبايد نتيجه بگيريم كه انسان، مطلقابه حال خود رها شده، و خداوند هيچگونه تاثيرى در فعل او ندارد. زيرا چنين عقيده‏اى، كه همان تفويض است، با اصل نيازمندى دائمى انسان به خدا منافات دارد، و نيز دايره قدرت و خالقيت‏خداوند را محدود مى‏كند. بلكه حقيقت امر به گونه ديگرى است كه در اصل بعد بيان خواهد شد.
اصل پنجم

پس از رحلت پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم از جمله مسائلى كه در ميان مسلمين مطرح گرديد مسئله كيفيت صدور فعل از انسان بود. گروهى عقيده جبر را برگزيده و انسان را فاعل مجبور دانستند، و گروهى ديگر نقطه مقابل اين نظريه را گرفته وتصور كردند كه انسان موجودى به خود او واگذار شده است و افعال او هيچگونه انتسابى به خداوند ندارد. هر دو گروه، در حقيقت چنين تصور مى‏كردند كه فعل يا بايد به انسان مستند باشد و يا به خدا; يا قدرت بشرى بايد مؤثر باشد، و يا قدرت الهى.

در حاليكه در اينجا راه سومى نيز وجود دارد كه امامان معصوم ما به آن ارشاد فرموده‏اند. امام صادقعليه السلام مى‏فرمايد:«لا جبر ولا تفويض و لكن امر بين الامرين‏» (6) : (نه جبر در كار است و نه تفويض، بلكه چيزى است‏بين اين دو). يعنى، فعل در عين استناد به انسان، به خدا نيز استناد دارد. زيرا فعل از فاعل سرمى‏زند، و در عين حال چون فاعل و قدرتش مخلوق خدا است، چگونه مى‏تواند فعل از خدا منقطع گردد.

طريقه اهل بيت عليهم السلام در تبيين واقعيت فعل انسان، همان است كه در قرآن كريم آمده است. اين كتاب آسمانى گاه فعلى را در عين حال كه به فاعل نسبت مى‏دهد، به خدا نيز نسبت مى‏دهد، يعنى هر دو نسبت را مى‏پذيرد. چنانكه مى‏فرمايد: ‹‹و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى›› (انفال/17): آنگاه كه تير انداختى، تو تير نيانداختى، بلكه خدا انداخت. مقصود اين است آنگاه كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم كارى را صورت داد، او به قدرت مستقل خود اين كار را انجام نداد، بلكه به قدرت الهى آن را انجام داد.بنابر اين هر دو نسبت صحيح و درست است.

به عبارت ديگر، حول و قوه الهى در هر پديده حضور دارد، مانند جريان الكتريسته در سيم برق كه از كارخانه برق سرچشمه مى‏گيرد، اما كليد را ما مى‏زنيم وچراغ روشن مى‏شود. و درست است كه بگوييم ما چراغ را روشن كرديم، و درست است كه گفته شود: روشنى لامپ از جريان برق است.
اصل ششم

ما، در عين اعتقاد به اختيار و آزادى انسان، معتقديم كه خداوند از ازل از كار ما آگاه بوده است، و ميان اين دو عقيده منافاتى نيز وجود ندارد. كسانى كه اين دو را قابل جمع نمى‏دانند بايد توجه كنند كه علم ازلى خداوند بر صدور فعل از انسان «به طور اختيار» تعلق گرفته است،طبعا چنين علم پيشين با آزادى انسان منافاتى نخواهد داشت.

به ديگر سخن، علم الهى همان طور كه به اصل صدور فعل از انسان تعلق گرفته، همين گونه بر كيفيت صدور فعل از وى (اختيار و انتخاب انسان) نيز تعلق گرفته است.يك چنين علم ازلى نه تنها با اختيار انسان منافات ندارد بلكه به آن استحكام و استوارى مى‏بخشد، زيرا اگر فعل از اختيار انسان سر نزند، در آن صورت علم خدا; پپي واقع‏نما نخواهد بود. چه، واقع‏نمايى علم به اين است كه به همان نحوى كه به شيئى تعلق گرفته، تحقق يابد. طبعا اگر علم الهى به اين تعلق گرفته است كه فعل انسان، بطور اختيارى، از او صادر شود، يعنى انسان آزادنه اين عمل را انجام دهد، در آن صورت بايد فعل با همين ويژگى تحقق يابد، و نه با اضطرار و جبر.

 

1. نهج البلاغه، كلمات قصار/287.

2. توحيد صدوق، باب 60، حديث 28، نهج البلاغه، كلمات قصار/88.

3. مقاييس اللغه، ج‏5، ص‏63،93، مفردات راغب، ماده قدر و قضاء.

4. كافى، 1/158.

5. توحيد صدوق/380.

6. توحيد صدوق، باب‏59، حديث‏8.

منشور عقايد اماميه صفحه 84

استاد جعفر سبحانى

صفحات: 1· · 3


موضوعات: حدیث
   یکشنبه 23 آبان 13951 نظر »
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: nili [بازدید کننده]
nili
5 stars

ممنون

1395/08/23 @ 22:50


فرم در حال بارگذاری ...

 << < اردیبهشت 1403 > >>
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
"یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین"
جستجو
کاربران آنلاین
  • rahyab moshaver
  • نور الدین
آمار
  • امروز: 125
  • دیروز: 238
  • 7 روز قبل: 1403
  • 1 ماه قبل: 3817
  • کل بازدیدها: 79386
رتبه