الهـي
باز آمديم با دو دست تهي چه باشد اگر مرحمي بر خستگان نهي
الهـي
گرفتار آن دردم كه تو دواي آني و در آرزوي آن سوزم كه تو سرانجام آني
الهـي
هر دلشده اي با ياري و غمگساري و من بي يار و غريبم
الهـي
چراغ دل مريداني و انس جان غريباني، كريما آسايش سينه محباني و نهايت همت قاصداني
الهـي
جرم من زير حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـي
اين چيست كه با دوستان خود را كردي كه هر كه ايشان را جست ترا يافت و تا ترا نديد ايشان را نشناخت
الهـي
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـي
بر تارك ما خاك خجالت نثار مكن و ما را به بلاي خود گرفتار مكن
الهـي
چون به تو بنگريم شاهيم و تاج بر سر وچون بخود تگريم خاكيم و از خاك كمتر
الهـي
هر كس تو را شناخت هرچه غير تو بود بينداخت
خواجه عبدالله انصاری
طاووس یمانی گوید:
نیمه شبی که همه جا را سکوت گرفته بود به طواف خانه خدا رفتم. دیدم که جوانی زیبارو و خوش قامت پرده کعبه را گرفته و با سوز و آه وصف ناپذیری این چنین با پروردگار مناجات میکرد: «چشمها به خواب رفته است و ستارگان در آسمان دمیدهاند و تو پادشاه زنده و پایدار جهان هستی. در این تاریکی شب همه شاهان و حاکمان، درهای کاخهایشان را بستهاند و نگهبانان بسیاری بر آن گماشتهاند. (آری همه درها بسته است)
ولی در خانه تو به روی نیازمندان همواره باز است. و اینک من به درگاه تو پناه آوردهام تا به من با نظر رحمتت بنگری. ای مهربانترین مهربانان.»
سپس این اشعار زیبا را خواند:
یا من یجیب دعاء المضطر فی الظلم
یا کاشف الکرب و البلوی مع السقم
قد نام و فدک حول البیت قاطبة
و انت وحدک یا قیوم لم تنم
ادعوک رب دعاء قد امرت به
فارحم بکائی بحق البیت و الحرم
ان کان عفوک لا یرجوه ذو شرف
فمن یجود علی العاصین بالنعم؟
صفحات: 1· 2
اي راستگو ترين راستگويان و اي مهربان ترين مهربانان!
سخناني گفته ام كه راست نبودند؛
و عهد هايي كه به آنان وفا نكردم؛
و خود مي دانم كه بد كرده ام.
اكنون به تو پناه مي برم
از اينكه باز راست نگويم و به آنچه گفته ام عمل نكنم!
پس خطاهايم را ببخش و مرا ياري كن تا جبران نمايم؛
ياري ام كن تا آنچه بد است،هرگز انجام ندهم؛
ومرا از نماز گزاران واقعي قرار ده.
الهى ! بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهى ! راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهى ! یا من یعفو عن الكثیر و یعطى الكثیر بالقلیل از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده.
الهى ! چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم كه خرد مدهوش و بیهوش است.
الهى ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره اى و ما همه هیچكاره ایم و تنها تو كاره اى.
الهى ! از پاى تا فرقم در نور تو غرقم یا نور السموات و الارض انعمت فزد.
الهى ! واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم.
الهى ! چون تو حاضرى چه جویم و چون تو ناظرى چه گویم.
الهى ! چگونه گویم نشناختمت كه شناختمت و چگونه گویم شناختمت كه نشناختمت…
برگرفته از:الهی نامه علامه حسن زاده آملی
گاهي كه فكر ميكني كسي هستي،
خدا چنان تو را به زمين ميزند كه بداني هيچ چيز نيستي
هر چه داري همه از اوست
خداي من هيچم، هيچ هيچ
غرور گه گاهم را ببخش
پروردگار من به من بياموز كه خود را نبينم
الهی، ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای، و ما همه هیچ كارهایم و تنها تو كارهای.1
راه بندگي دشوار است زيرا شيطان هميشه در كمين است
الهی، ناتوانم و در راهم
و گردنههای سخت در پیش است
و رهزنهای بسیار در كمین
و بار گران بر دوش.
«یا هادی، اهدنا الصراطَ المستقیم،صراطَ الّذین أنعمتَ علیهم غیرِ المغضوبِ علیهم ولاالضّالّین!»2
1، 2 : الهينامه آيت الله حسنزاده آملي