چه میبینند در چشم تو چشمانم نمیدانم
شرار آن چشمها کی ریخت در جانم، نمیدانم
تو رفتی بر سر پیمان و ما ماندیم جا مانده
بگو سر میشود یک روز پیمانم، نمیدانم
دلم با توست از بازی دراز و فکه تا خین
حلب، صنعا، بلندیهای جولانم نمیدانم
دلم بی تاب، مثل مرغ پر…
بیشتر »