« تو می آیی | آقا شرمنده ایم » |
خدایا!
در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو که می دود دام بلایی در پیش خویش کنده می بیند.
در بیابانی فرویمان فرستاده ای که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد.
و خارهای خیانت، پای خسته را در خویش می فشرد.
خدایا!
گذرمان را از باریکه راههایی انداخته ای که دشنه های فریب از فراسوی خانه ها به انتظارمان نشسته است.
خدایا!
سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان.
خدایا!
تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد.
خدایا!
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.
خدایا!
این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید.
راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا …
می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت.
خدایا!
قدرت پرواز را از تو می طلبیم.
خدایا!
عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.
خدایا!
چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند!
این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند! خدایا!
این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند!
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...