گفتم: خستهام گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی! گفتی: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟ گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کن] (یونس/109) ::.
صفحات: 1· 2
در این باره قرآن كریم از سه راه وارد شده است:
الف) بیان قدرت خداوند متعال:
قرآن با یادآورى آفرینش نخستین و تبیین قدرت مطلقه، و نشان دادن مرگ و حیات مكرر در جهان طبیعت، و … گوش زد مى كند كه معاد امر محالى نیست: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْىِ الْعِظَـمَ وَ هِىَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْق عَلِیمٌ؛[یس/۷۸ـ۷۹] و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى این استخوانها را زنده مى كند در حالى كه پوسیده است؟! بگو: همان كسى آن را زنده مى كند كه نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقى داناست.»
ب) نمونه هاى عینى و تاریخى معاد:
قرآن مواردی را بیان می کند که انسان هایی پس از تجربه مرگ، به زندگی برگشته اند.
۱. داستان عزیر، پیامبرى كه صد سال مُرد و سپس زنده شد: «أَوْ كَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَةٍ وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آیَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ؛[بقره/۲۵۹] یا مانند آن كس كه به دهى رسید. دهى كه سقفهاى بناهایش فروریخته بود. گفت: از كجا خدا این مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدت صد سال میراند. آن گاه زنده اش كرد. و گفت: چه مدت در اینجا بوده اى؟ گفت: یك روز یا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است كه در اینجا بوده اى. به طعام و آبت بنگر كه تغییر نكرده است، و به خرت بنگر، مى خواهیم تو را براى مردمان عبرتى گردانیم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مى پیوندیم و گوشت بر آن مى پوشانیم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مى دانم كه خدا بر هر كارى تواناست.» ۲. داستان ابراهیم(علیه السلام) و احیاى مرغ هاى چهارگانه او: «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی كَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَكَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَكیمٌ؛[بقره/۲۶۰] ابراهیم گفت: اى پروردگار من، به من بنماى كه مردگان را چگونه زنده مى سازى. گفت: آیا هنوز ایمان نیاورده اى؟ گفت: بلى، و لكن مى خواهم كه دلم آرام یابد. گفت: چهار پرنده برگیر و گوشت آنها را به هم بیامیز، و هر جزئى از آنها را بر كوهى بنه. پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو مىآیند، و بدان كه خدا پیروزمند و حكیم است.» ۳. داستان اصحاف كهف: «وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فیها؛[کهف/۲۱] بدین سان مردم را به حالشان آگاه كردیم تا بدانند كه وعده خدا راست است و در قیامت تردیدى نیست.» و ماجراى كشته بنى اسرائیل و داستان گاو، ماجرای زنده شدن همراهان موسی (ع) و ..
صفحات: 1· 2