الهی!…
کجا این دل شکسته را جز نگاه تو درمانی است
و کجا این دل تشنه را جز ابر احسان تو بارانی
ای زیبای زیبادوست!
ای دلربای دلکش آفرین!
ای معبودم!..
چه لذت بخش است گذر نسیم یاد تو بر دل ها،
چه زیباست پرواز خاطر تو بر قلب ها،
وچه شیرین است پیمودن اندیشه در جاده غیب ها به سوی تو،
سبحانا!…
“ای یگانه محبوب بی ریا”
در کنارمان گیر و دامنت را پناه جاودانه مان ساز؛
بار الها!…
تو را سوگند به رحمت بی منتهایت،
اجابت کن دعاهای بندگانت را…
الهی آمین.
الهی! در شگفتم
از آنکه کوه را می شکافد
تا به معدن جواهر دست یابد، ولی خویش را نمی کاود تا به مخزن حقائق برسد
سپاس خدایی را که بسیار مهربان و بسیار بخشاینده و نزدیکترین کس به من حتی از خودم است
خدایا، حکمت قدم هایی را که برایم برمیداری بر من آشکار کن، تا درهایی را که بسویم می گشایی، ندانسته نبندم، و درهایی که به رویم میبندی، به اصرار نگشایم
ما دو نفر اولین مخاطب نوشته هایمان هستیم
و آمده ایم تا در میان همه دویدن ها و روزمرگی های زندگی، این وبلاگ پناهمان باشد و در سایه آن کمی درنگ، کمی تامل و کمی سکوت کنیم
چرا که معتقدیم گاهی یک تلنگر کافیست
و امیدواریم که خویش را در خویش زندانی نکنیم
و پرواز را یاد بگیرم قبلا از آن که به اجبار پروازمان دهند…
خدای من! مرا بی آنکه هیچ شایستگی برای ورود به مهمانخانه ات داشته باشم، از سر لطف بی شمار و فضل بینهایتت، به زیبایی پذیرفتی، چنان که گویا از میهمانان ویژه ات بودم، و تا آنجا با مهرت از من پذیرایی کردی که ذره ای شک و دودلی نسبت به لیاقتم در خود نیافتم… لحظه لحظه این میهمانی باشکوه چنان مرا در خود غرق کرده بود که هرگز حتی، تصور جدایی از آن هم در اندیشه ام خطور نکرد…. خدای من! اوج میهمانی ات آن زمان بود که از ما به واسطه امیر مومنان و در محضر قرآن پذیرایی کردی، راستش را بخواهی اگر خودم بودم و تو، با کوله بار نافرمانیهایم از اوامرت، شاید نمیتوانستم آن طور که باید از خوان کرامت تو بهره بگیرم…اما با قولی که به پدر دادم و او را به میانجیگری خواندم، دلم محکم تر شد… قرآن خواندن نیز در مهمانی پر جلالت تو، وصف ناشدنیست….دلت را که با هر آیه ای آشنا میکنی، گویا تمامی آیات برای گنجاندنش در عمق وجودت دست در دست هم میدهند…
صفحات: 1· 2